تاریخ ترجمه قرآن به فارسی از آغاز تا عصر صفوی
تاریخ ترجمه قرآن به فارسی از آغاز تا عصر صفوی
رضا عباسی
یافتن نام "آذرتاش آذرنوش" در کنار عنوان "تاریخ ترجمه از عربی به فارسی" بر روی جلد این کتاب، هر علاقه مندی را، شوق زده، به سوی خود میکشاند و در دلش امید یافتن پاسخ برای برخی معضلات در این زمینه را برمیانگیزد. چنین امیدواریی بی دلیل نیست؛ همانطور که بر آگاهان پوشیده نیست، نویسنده این کتاب از معدود دانشمندان ایرانی است که هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی، مراتب کمال را پیموده و به "مقصد" و "مبدأ" در جریان این "نقل"، یعنی نقل از عربی به فارسی احاطه ای مثال زدنی دارد.
متأسفانه در سنت علمی کشورمان این دو؛ یعنی "عربیدانی" و "فارسیدانی" گویی باهم نسبت مانعةالجمع دارند. حضور یکی قرینهای برای نبود دیگری است و کمتر اتفاق میافتد که چنین سطحی در یک تن جمع شوند. این در حالی است که برخلاف چنین واقعیتی، اتفاقاً حقیقت چیز دیگری است. تاریخ تطورات زبان فارسی دری در طول بیش از هزار سال، لازمه تبحر در فارسی را "عربیدانی" قرارداده است. و بیعصای عربیدانی ره پیمودن در وادی زبان و ادب فارسی، لنگ لنگان و پای کشان خواهد بود. زبان کهن و ارجمند فارسی از یک سو ریشه در فرهنگ باستانی ایران دارد و از سوی دیگر با فرهنگ عظیم اسلامی درآمیخته است.
بخش عظیمی از فرهنگ و ادب فارسی را ترجمه، آن هم ترجمه از عربی، شکل داده است. زبان فارسی دری همین که در خود توان تعبیر یافت، داستانهای کهن مردم ایران زمین را از پهلوی و کتاب آسمانی اسلام، تاریخ، فقه و تفسیر و شاید دانشهای دیگر را نیز از عربی به جامه خود درآورد. این کار از سده چهارم آغاز و تاکنون ادامه دارد.
گویا دغدغه اصلی آذرنوش، در واپسین تحلیل، همانا پرداختن به کشاکشها و کشمکشهای زبانی - فرهنگی - در فراگیری مفهومش - میان فارسی و عربی است و از این رو و به منظور بررسی جلوهای از این کشاکشها است که مسأله ترجمه از عربی بهفارسی و در محدودهای کوچکتر، ترجمهقرآنبهفارسی را مورد پژوهش قرار داده است.
فرایند ترجمه چیست و مترجم به هنگام ترجمه چه کار میکند؟ اینها دو سوءال مهم و اولیه در ترجمهشناسیاند. این دو سوال در حوزه ترجمهقرآن هم قابل طرحاند؛ این گونه که: فرایند ترجمهقرآن چیست و مترجم قرآن در این مسیر چه کار میکند؟ نویسنده کتاب اگرچه سوءال نخست را به طور مستقیم پاسخ نمیدهد، گویی که آن را خارج از موضوع کتاب میداند، اما سوءال دوم را در محدوده زمانی بین نیمه سده چهارم تا عصر صفوی به روشنی پاسخ میگوید. وی با رویکردی زبانشناسانه - روانشناسانه، از کشاکشها و فراز و فرودهای تاریخ ترجمهقرآنبهفارسی - که هم در عالم ذهن و زبان مترجم و هم در بستر تاریخی این جریان رخ میدهد - پرده برداشته، "چگونگی" و " چرایی "برهههای نخستین و میانی آن را نمایانده است.
آذرنوش در بررسی خود به این پدیده بسیار جالب دست یافته که مترجمان هنگام ترجمهقرآن، دست و پا بسته، عاجز و بیم زده کاری جز واژه گزینی انجام ندادهاند. اما، هم آنها، در فضای باز ترجمه تفسیر به ویژه ترجمه مربوط به داستانهای قرآن، اندکی آرامش مییابند، گستاخ میشوند و ترجمههایی عرضه میکنند که هنوز هم مایه رشک دیگر مترجماناند.
این کتاب از دو بخش شکل یافته است؛ در بخش نخست، تعداد 22 ترجمه و تفسیر، به ترتیب تاریخ تقریبی، مورد بررسی قرار گرفته است. در هر مورد، نخست نثر کتاب بهطور مستقل و از دید زبانشناسی تاریخی بررسی شده است. سپس با کهنترین ترجمه موجود قرآن سنجیده شده و مقدار دوری یا نزدیکی آن به دیگر ترجمهها معین شده است. از هر ترجمه نمونهای برگزیده شده است که به انجام این مقایسه کمک کند.
در بخش دوم نیز مقایسهای میان ترجمهها صورت گرفته است، مقایسه همان ترجمهها که در بخش نخست از آنها سخن به میان آمد، اما این بار با عنوان "نمونه ترجمه از موارد خاص قرآنی و سنجش میان ترجمهها". نوع مقایسهای که در بخش اول صورت گرفت نویسنده را از دو کار باز میداشت: نخست، مانع انجام مقایسهای جامع که در آن همه ترجمهها با هم سنجیده شوند و در مرحله بعد نیز مانع بررسی نمونههای دشوار و پیچیده ترجمه از عربی بهفارسی میشد. مترجم از آنجا که معتقد است در زبان عربی انبوهی ترکیب و ساختار وجود دارد که خاص اقوام سامی است مانند قیدها، لذا بیشتر بر چنین نمونههایی دست گذاشته و آنها را مورد بررسی قرار داده است. این نحوه مقایسه هم با یک دشواری جدی مواجه است؛ ترجمههای کهن موجود اغلب ناقصاند و هریک تنها قسمتهایی از قرآن را دربردارند. پس امکان مقایسه نمونههایی واحد در بین همه ترجمهها از دست میرود. وی برای حل این دشواری راهحلی اندیشیده است؛ ایشان در مواردی که مثال مورد بررسی در ترجمهای افتاده است از طریق بررسی مضمون نحوی مشابه امکان مقایسه را فراهم آورده است.
در این کتاب از یک سو بر نقش ترجمههای قرآن در باروری و پویایی و حفظ واژگان اصیل فارسیبه ویژه در حوزه دین، معنویت و تعقل استدلال شده است و از سوی دیگر تاثیر ناخوشایند ترجمهها بر جنبههای دستوری زبان فارسی نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
در سنت ترجمههای کهن فارسی، به تقلید از ترجمه رسمی، در کار معادلیابی، زیر هر کلمه از قرآن کلمه فارسی نهادند. این الفاظ که البته به نظم دستور زبان فارسی تن نداده بودند، بارها و بارها تکرار شدند و در نهایت انبوهی الگوهای عربی خالص به زبان ایرانیان نفوذ کرد. در این میان نتیجه کار مترجمان بخارا که "ترجمه رسمی" از آنان است، در کار واژهگزینی درخشان است. با کمال شگفتی میبینیم در ترجمه رسمی کمتر کلمهای یافت میشود که برایش معادل فارسی استواری برگزیده نشده باشد، به گونهای بنابر برآورد نویسنده کتاب، تنها چهار درصد از کلمات این ترجمه عربی است. در این کتاب میبینیم که ترجمهقرآن در نخستین گامش، از نظر واژگان کاملاً فارسی، اصیل و در مقابل، از نظر دستوری به شدت غیردستوری و عربیزده است. در ادامه، این دو، یعنی واژگان و دستور، مسیری خلاف جهت یکدیگر میپیمایند. هرچه جلوتر میرویم درصد عربیزدگی در سطح واژگان سیر صعودی و در مقابل در سطح دستوری سیر نزولی میگیرد. البته این پدیده در قسمت مربوط بهترجمهقرآن با ترجمه توضیحات تفسیری یکسان نیست. در حالی که عربیزدگی، از نظر واژگان، در توضیحات به سرعت رو به فزونی است، رشد آن در ترجمهقرآن سرعت کمتری دارد و این خود پدیده دیگری است که حکایت از روانشناسی مترجمان مسلمان ایران دارد. در مورد روند دستوریشدن نیز به همین قیاس بین ترجمهقرآن و ترجمه تفسیر تفاوت وجود دارد؛ یعنی سرعت دستوریشدن ترجمه توضیحات تفسیری بسیار بیشتر است.
از مهمترین دستاوردهای این تحقیق که شاید محقق آن را در حین کار فراچنگ آورده و او را نیز چو ما شگفتزده کرده است، این نکته است که بسیاری از ترجمهها و تفاسیر کهن فارسی که تاکنون به عنوان آثاری مستقل پنداشته میشدهاند، چیزی جز روایاتی از ترجمه رسمی نیستند و بسیاری دیگر نیز به شدت تحت تأثیر آن و در حوزه نفوذ و تاثیر آن هستند.
نویسنده بارها ترجمهها و تفاسیری را که ادعا میشده متعلق به سده چهارم است. به صورت تقریبی، 100 تا 200 سال دیرتر تاریخگذاری کرده است. وی واژگان و نیز ساختار دستوری ترجمهها را مورد بررسی قرار داده و از طریق نشان دادن جایگاه هر ترجمه روی دو محوری که پیشتر از آن سخن رفت نظر خود را به اثبات رسانده است. به ویژه با توجه به نقطه آغاز این دو محور، یعنی ترجمه رسمی، از نظر زمانی مشخص و مورَّخ است.
ترجمه و تفسیر موسوم به "رسمی"، مانند بیشتر آثار کهن باقی مانده، متأسفانه از دست تطاول ناسخان غیر امین در امان نمانده است. تأسف آنگاه بیشتر میشود که میبینیم این دست درازیها نسبت به آثار معروفتر و متداولتر به اوج خود میرسیده است و متأسفانه در مورد کتاب مورد نظر نیز چنین اتفاقی افتاده است. این مسأله به گونهای است که بسیاری محققان را متقاعد کرده که بازشناسی و چاپ انتقادی این ترجمه میسور نیست. اما نظر نویسنده این کتاب غیر از این است. وی براساس یافتههایش در این کتاب مبنی بر این که بسیاری از ترجمههای کهن موجود، نسخههایی از همین ترجمه رسمیاند - و گویی هم ایشان به این دلیل ترجمه را رسمی عنوان کردهاند که علاوه بر به همراه داشتن فتوای علمای ماوراءالنهر مبنی بر جواز ترجمه و دستور رسمی امیر سامانی بر انجام آن، تأثیری بیبدیل بر آثار پس از خود داشته و در زمان خود و بعدها از رواج و تداولی بینظیر برخودار بوده است - به این نتیجه رسیده است که وجود این نسخه بدلهای فراوان امکان بازیابی و چاپ علمی آن را لااقل تا حدود زیادی فراهم میآورد. البته این کار که از بزرگترین خدمات به زبان فارسی است و در واقع بازیابی بخش مهمی از واژگان دینی - معرفتی زبان فارسی است، نیاز به این دارد که مجموعهای با توان و امکانات کافی انجام آن را وجهه همت خویش سازند و در این زمینه نهادهایی رسمی همچون گلستان قرآن میتوانند پیشقدم باشند.
در انتها به توضیح نکتهای میپردازم که شاید بهتر بود پیش از این آن را آشکار میکردم، در این کتاب ترجمه و تفسیر رسمی همان است که بهترجمه تفسیر طبری نامبردار است. نویسنده معتقد است که این ترجمه موسوم بهترجمه تفسیر طبری به هیچ وجه ترجمه تفسیر طبری نیست. وی برای بازنمودن این موضوع در جایجای دو متن فارسی و عربی به جست و جو پرداخته است. حاصل بررسیها نشان میدهد که چه در روساخت و چه در ژرفساخت این دو کتاب هیچ مایه مشترکی یافت نمیشود. در سراسر کتاب فارسی هیچ عبارتی یافت نمیشود که بتوان آن را ترجمه عبارتی از تفسیر طبری دانست و اما این که با این وجود چرا این کتاب چنین شهرتی یافته است ناشی از تلقی غلط از معنای متداول ترجمه در قرن چهارم هجری دارد. نویسنده این مسأله را به تفصیل در صفحات 53 تا 62 مورد موشکافی قرار داده است.