نگاهی تطبیقی به رویکرد گلدزیهر و آیت الله العظمی جوادی آملی به ماهیت قرآن
مقدمه
مسأله وحی یکی از مسائل کلیدی در فهم ماهیت دین اسلام است. از این رو بیشتر دانشمندانی که به اسلام پرداختهاند ناگزیر از توجه به این موضوع هستند. در این میان رویکردهای مختلفی برای تبیین وحی به کار گرفته شده است. برخی از دانشمندان صرفا به تاریخ تکیه میکنند و به دنبال ارائه فهمی بشری و مادی از این موضوع هستند. اما برخی دیگر با تکیه بر مفاهیمی که در درون خود دین بر آنها تأکید شده است، تلاش میکنند تا واقعیت وحی را پدیدار کنند. آنچه در ادامه میآید مقایسهای است بین دیدگاه مفسّر و فقیه بزرگ شیعه؛ آیتالله العظمی جوادی آملی و اسلامشناس سرشناس غربی؛ ایگناس گلدزیهر.
گلدزیهر و نگاه تاریخی به ماهیت وحی:
ایگناس گلدزیهر خاورشناس مجارستانی سرشناس و از پایهگذاران اسلامشناسی مدرن است. وی که یک یهودی معتقد بود، آثار متعددی درباره تاریخ اسلام به رشته تحریر در آورده که از جمله آنها کتاب «درسهایی درباره اسلام» است که در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ایران از سوی علینقی منزوی به فارسی برگردانده شد. گلدزیهر سعی بر آن داشته تا در کارهای خود روش فکری تاریخی را به حد کمال رعایت کند؛ اگر چه دستکم در مورد اثر مذکور، علینقی منزوی نقدهای فراوانی را خصوصا در دفاع از باورهای شیعی به سخنان وی وارد میکند. چرا که نوشتههای وی اگر چه با ادعای بیطرفی نگاشته شده، اما متأثر از فضای اکثریت سُنّی جهان اسلام است. اما به هر حال آثار گلدزیهر در این زمینه، از سوی خاورشناسان هنوز هم مورد توجه است. وی اگر چه به آیین یهود معتقد بود اما ماهیت قرآن را با نگاه تاریخی مورد بررسی قرار میدهد. البته گلدزیهر سخنان مدوّنی در این کتاب درباره ماهیت قرآن ندارد، اما در لابهلای سخنان خود به این مسأله اشاره میکند. ما در این مقال سعی بر آن داشتیم تا با گردآوری سخنان گلدزیهر در اینباره منظومه فکری او درباره ماهیت قرآن را مشخص کنیم.
قرآن؛ زاده محیط زندگی پیامبر:
ایگناس گلدزیهر ماهیت قرآن و خصوصا ادبیات آن را به شدت متأثر از محیط خارجی و زندگی پیامبر اسلام میداند. گلدزیهر آیاتی را که انسان را از سرانجام شرک به خدا میترساند، موضوعاتی میداند که از خارج و از زندگی عادی پیامبر به دست آمده و پایه دعوت پیامبر قرار گرفته است. اساسا قرآن در نگاه گلدزیهر شدیدا متأثر از آرا و افکار شخص پیامبر است و ارتباطی با خداوند در این رابطه در کلام او دیده نمیشود. او معتقد است پیامبر در آموزههای پیامبرانه خود، متأثر از تعلیمات پیامبران پیشین بوده است. وی قرآن را نیز تحت تأثیر تورات میبیند و میگوید:
«او از بخشهای تاریخ تورات که بیشتر داستانهای پیغمران است، در یادآوری برای ترسانیدن مردم و تشبیه به سرنوشت ملّتهای گذشته، که فرستادگان خدا را به مسخره گرفتند و در روی ایشان ایستادگی کردند، استفاده نموده است. بدین شکل محمد به شمار پیغمبران کهن، و با صفت "آخرین آنان بودن" افزوده گشت.»[1]
از نگاه گلدزیهر پیامبر در سفرهای تجاری خود هر آنچه را که میشنید گردآوری میکرد و باورهای قرآن را بر پایه آن بنا مینمود؛ آن هم بدون هیچ نظم خاص! وی میگوید:
«برخی از ریشههای مسیحی قرآن را میبینیم که به شکل تحریف شده، به وسیله روایتهای پراکنده، از بدعتهای مسیحیان باستانی مشرق بدست محمد افتاده بوده است، و اضافه بر آنها و اینها، مقداری از گنوسیزم شرقی بدان افزوده است. زیرا که محمد هر چه را در برخوردهای سادهاش، در سفرهای بازرگانی میشنید، بیدقت به چگونگی آن، و بیهیچگونه ترتیب مورد استفاده قرار میداد.»[2]
بعلاوه وی «ترسایان مسیحی و حبران یهودی» را «استادان پیشین»[3] پیامبر قلمداد میکند و معتقد است پیامبر پس از دریافت وحی به انتقاد از آنان برخاست و آنان را مردمی خودخواه و گمراهکننده از راه خدا دانست.
از نگاه گلدزیهر آرای پیامبر در نقد علمای یهود نیز متأثر از آرای علمای مرقیونی بوده است. وی میگوید:
«افکار عمومی در محیطهای گنوسیک (مرقیونی و مانندش) که به تحقیر کتابهای تورات گرایش میداشت و آن را فرستاده خدای شر و بیرحم میدانست، در دیدی که پیغمبر از دین یهود داشته تأثیر هویدا دارد. به ویژه درباره آن خوراکیها که خدا به سبب نافرمانیهای یهود برایشان حرام نموده بود. خدا این تابوها را، جز اندکی از آنها، نسخ کرد، زیرا که او هیچ چیز خوب را بر مؤمنان حرام نمیکند. و آن قوانینی که بر یهود نهاده بود برداشته است. و این مانند آرای مرقیونیان است، هر چند که کاملا مطابق آنها نباشد.»[4]
وی در جای دیگر افکار پیامبر و برخی قوانین اسلامی را متأثر از زردشتیان میداند و میگوید:
«پس از آنها نحله پارسی زردشتی را میبینیم که پیغمبر پیروان آن را در کنار یهود و نصارا به نام مجوس شناخته که در افکار پیغمبر عرب بیاثر نبوده است. وی آن را در برابر بتپرستی و مذهب یهود و مذهب مسیحی نهاده است. او از پارسیان یک نظریه دقیق را برگرفت؛ و آن برانداختن روز شنبه به عنوان روز آسایش خدا است که روز راحت همگان قرار گرفته بود. وی روز آدینه را روز همبستگی هفتگی نهاد و با آن که خلقت جهان را در شش روز پذیرفته، خستگی در کردن خدا را در روز هفتم، آگاهانه منکر شده است و ازین روی، روز آدینه را نیز به عنوان روز راحت ننهاد، بلکه روز همبستگی شمرد تا پس از برگذاری نماز آدینه، مردم کارها را از سر گیرند».[5]
گلدزیهر وظیفه وحی را مرتبط با تنظیم وضعیت اجتماعی اسفبار عرب جاهلی میداند، اما معتقد است دستورهای مذهبی و نهادهای اجتماعی دیگری که پیامبر آنها را آورده بود نیز همگی متأثر از ادیان مسیحی و یهودی است و از نگاه او این دو دین نسبتی برابر در این تأثیربخشی دارند.[6]
نسخ آیات در چارچوب تاریخی:
گلدزیهر در ساختار فکری خود، نسخ آیات قرآن کریم را نتیجه تکامل قهری روان پیامبر و پی بردن به نیازمندیهای جدید در زندگی نبی اکرم میداند. وی میگوید:
«حتی خود پیغمبر هم مجبور شد در اثر تکامل روانی خودش و نیازمندیهای روزمره، برخی از همان آیههای وحی شده را با وحی دیگر تبدیل کرده، اعتراف نماید که به دستور خدا برخی از وحیهای پیشین را نسخ نموده است.»[7]
ادبیات قرآن در چارچوب تاریخی:
اگر چه گلدزیهر در سخنان خود از وحی سخن به میان میآورد، در عین حال تعریف دقیق و روشنی از ماهیت آن به دست خواننده نمیدهد. اما به خوبی میتوان فهمید که ماهیت وحی آنگونه که گلدزیهر بدان معتقد است با آنچه مسلمانان از آن سخن میگویند تفاوت آشکاری دارد. وحی در نگاه گلدزیهر بیش از همه مجموعهای از افکار شخص پیامبر به عنوان یک انسان است که متأثر از مسائل مختلف مادی است. طبعا چنین شالوده فکری، همچون افکار هر انسان دیگر خالی از تناقض نیست. از نگاه گلدزیهر قرآن و وحی الهی نیز بدون تناقض نیستند و این مسأله نتیجه ساخت کاملا انسانی پیامبر است. وی میگوید:
«پیام مذهبی پیغمبر، خود بازتابی از رنگهای گوناگون استعدادهای ناهماهنگ روانی او بود... . اضافه بر آن، چنانچه بر میآید، گفتگوی درباره خود محمد و تناقض گفتارهایش از همان قدیم آغاز شده بود. آری، وحی پیغمبر حتی در زمان خود وی مورد انتقاد عیبجویانش قرار گرفته، ناهمرنگی و ناهماهنگی که در آموزشهایش پیداست، مورد خردهگیری نکتهسنجان بوده است.»[8]
در ساختار فکری گلدزیهر توجه مردم به آیات قرآن کریم نه متأثر از آسمانی بودن قرآن، بلکه نتیجه قرابت قالب آیات قرآن کریم با قالبهایی است که کاهنان پیشگوییهای خود را در آن چارچوب ارائه مینمودند. وی تأکید میکند اگر غیر از این بود، اساسا «هیچ عرب آماده نبود که آن را سرود الهامی(قرآن وحی شده) بشناسد».[9]
از همین رو ایگناس گلدزیهر فهم قرآن را مبتنی بر فهم تاریخ زندگی پیامبر میداند و ادبیات قرآن را شدیدا متأثر از وضعیت زندگی نبی اکرم معرفی میکند. به گونهای که حتی ماهیت آیات مکی و مدنی نیز متأثر از تغییر وضعیت زندگی پیامبر تغییر پیدا میکند. گلدزیهر میگوید:
«آنچه در دوره مکه پدید آمده است، پندنامههایی میباشد که شور سوزان محمد، آنها را به صورت خیالبافی تند و خود به خودی به او الهام مینموده است. در این دوره چکاچک شمشیر از او شنیده نمیشود، و با جنگجویان و رعایای بیآزار سخن نمیگوید. بلکه او باگروههای مخالف و دشمنان کیش خود، از ایمان درونی خویش به نیروی خالق و پروردگار جهان و قدرت بینهایت او، درباره نزدیک شدن روزشمار با وضعی که در خلسههای الهامی به چشمش میآمد و او را آزار میداد، سخن میگوید ... ولی آن شور پیامبرانه در پندهای مدینه کم کم فرو کشید و الهام نرم شد و از نظر بلاغت سست آمد. چنان که از کمیت آن نیز به سبب گرفتاریهای گوناگون او کاسته شد. وگاهی به مرز یک نثر معمولی پایین آمد.»[10]
وی معتقد است به سبب همین تغییر وضعیت پیامبر، ادبیات قرآن و سجع آیات نیز دستخوش تغییر شده است. از همین رو تفاوت فاحشی در سجع آیات و قدرت بیان آن در مکه و مدینه به چشم میخورد. از نگاه گلدزیهر از آنجا که ذهن پیامبر در مدینه بیشتر گرفتار دغدغههای مدیریت جامعه اسلامی بود، سطح پایینتری از سجع ادبی را در آیات این دوره شاهدیم. گلدزیهر میگوید:
«با آنکه محمد تأکید میکرد که همه آن چه آورده است، از الهام خدا است، باز در میان سجع سورههای مکه با سجع سورههای مدینه تفاوت بسیار دیده میشود. در بخش نخست، محمد را میبینیم که شهودهای الهامی و اشراقهای خود را، در بندهایی مسجّع، پاره پاره با آهنگ تپشهای دل گرمش میسراید، اما در وحی مرحله دوم گرچه همان سجع را بکار برده ولی حتی در حالتهایی که در همان موضوعات سورههای مکهای گفتگو میدارد، باز هم از نیروی خروشنده تهی میباشد.»[11]
ایگناس گلدزیهر نگاه مردم زمان پیامبر به ادبیات قرآن را بیش از همه متأثر از آیات خود قرآن و گفتار نبی اکرم قلمداد میکند. باور وی این است که ایمان مردم به محمد(ص) ناشی از تأکیدات آیات قرآن کریم مبنی بر غیر قابل تقلید بودن آن است.[12] وی البته توضیحی در این باره نمیدهد که چرا مخالفان پیامبر کتابی همسنگ قرآن نیاوردند؟
وی اگر چه تصریح میکند که تقدیر و احترام قرآن را، هیچ اثر ادبی دیگر در جهان به دست نیاورده است[13] اما در عین حال معتقد است فهم اسلام صرفا بر اساس قرآن، درست نیست. چرا که به گفته گلدزیهر «خود قران جز اندکی از قوانین در بر نمیداشت و نمیدانست شامل همه آن روابطی باشد که به طور پیشبینی نشده پس از فتوحات پدید آمده بود. بیشتر توجه در آن به اوضاع ساده عرب میبوده و برای مشکلات بزرگ تازه، راه حلی کافی در بر نمیداشت.»[14]
آیتاللهالعظمی جوادی آملی و ماهیت قرآن:
بر خلاف گلدزیهر که قرآن را یکی از نتایج فکر محمد(ص) به عنوان یک انسان عادی میبیند، در چارچوب فکر آیتالله جوادی آملی قرآن یکی از نتایج «نبوت» حضرت محمد(ص) است. این استاد برجسته حوزه علمیه قم، نبوت را جایگاهی میداند که مستقیما از سوی پروردگار به بعضی از بندگان برگزیده و خاص خدا اعطا میگردد. از نگاه ایشان، هیچ کس جز خود خداوند متعال نمیتواند بفهمد که شرایط رسیدن به این مقام چه چیزی است. از همین رو نه خود مردم توان آن را دارند که کسی را برای این مقام برگزینند و نه خود فرد میتواند با تکیه بر علم و آگاهی خودش به این مقام برسد؛ بلکه تنها خداوند است که باید زمینه رسیدن به این مقام را برای بندگان ویژه خود فراهم سازد.[15] فرستادن پیامبران نیز سنتی الهی است که محدود به زمان و مکان خاصی نیست. از این منظر، حقیقت عینی نبوت در «وحی» پدیدار میشود که وحی «دربر دارنده حقایق هستی و اخبار غیبی است.»[16]
بر خلاف دیدگاه گلدزیهر که قرآن را ساخته ذهن و تجربیات پیامبر میداند، در نگاه آیتالله جوادی، قرآن کتابی است آسمانی که به باور مسلمانان کلام الهی است و خداوند متعال خود، متکلّم این کلام است و قرآن به هیچ وجه سخن غیر خدا، حتی خود پیامبر نیست.[17]
ادبیات قرآن و تأثیر از زمان و مکان:
اگر چه گلدزیهر وحی و سخنان پیامبر را متأثر از زمان و مکان میبیند و بر این مسأله تأکید میکند، اما آیتالله جوادی آملی نبوت را حقیقت مطلق میبیند. به این معنا که نبی جز حق نمیگوید؛ چرا که « غیر حق جزاف و باطل است و باطل هم به حریم فعل و ساحت صنع الهی راه ندارد.»[18]
آیتالله جوادی میگوید:
«از آنجا که پیامبر جانشین کامل الهی و امین جامع او در آموزش کتاب، حکمت و پرورش نفوس است، هرگز باطل در پیامبری او رخنه نخواهد کرد و هیچ حقّ مسلّمی در حوزه رسالت او ترک نمیشود.»[19]
به علاوه وی تأکید میکند که حق، مفهومی است که تنها از ناحیه خداوند برآمده است و نمیتوان حق را در میان مردم جست. این سخن دقیقا در مقابل نظر گلدزیهر قرار دارد که معتقد است حتی ادبیات قرآن در دوره مکّه با مدینه به واسطه اشتغالات پیامبر در کارهای اجرایی تفاوت پیدا کرده است. آیتالله جوادی ذیل تفسیر آیه سوم سوره آل عمران توضیح میدهد که بر اساس آیات قرآن کریم، آنچه از الفاظ قرآن میبینیم، همین قرآن است که در دست ما است و قابل تفسیر و تأویل است؛ به تدریج نازل شده و نزول آن نیز ترتیب خاصی داشته است. اما این ظاهر متشکل از الفاظ، وجود دیگری در مقام « امّ الکتاب » دارد که همان حقیقت قرآن است که نزد خدا است.[20]
همچنین اگر گلدزیهر معتقد است کیفیت ادبی قرآن در دو دوره مکه و مدینه تغییر کرده و به لحاظ ادبی در دوره مدینه رو به کاستی گذاشته، اما آیتالله جوادی آملی معتقد است قرآن، کتاب حق و حقیقت است و در چنین کتابی اشتباه یا کم و کاست راه ندارد. این استاد تفسیر قرآن میگوید:
« هر پیامبری که شریعتی را آورده باشد، بیتردید کتاب نبوّت او حق و بطلانناپذیر است، مگر اینکه دست نااهلان و تحریفکاران که هیچ بهرهای از آخرت ندارند به سبب فروش نبوّت و خرید دنیا در آن کتاب تحریف و یا انحرافی ایجاد کرده باشند.»[21]
از منظری دیگر، آیتالله جوادی تصریح میکند که به باور مسلمانان، معانی و الفاظ قرآن کریم تماما از سوی خداوند به دست پیامبر رسیده است و طبعا آنچه که مستقیما از ساحت الهی برسد، نقصان و کاستیبردار نیست. آیتالله تصریح میکند:
« الفاظ قرآن کریم مانند معانی آن وحی الهی است که اصلا دست و زبان بنیآدم با او مساس و ارتباطی نداشته و کلمات قرآنی مانند احادیثی که معانی آنها الهام آسمانی و لیکن الفاظ آنان از حضرت نبوی(ص) یا حضرت علوی(ع) .... یا مانند آن نیست و این که رسول الله(ص) این الفاظ قرآنی را شنیده و آن معانی را از ساحت الهی تلقی کرده (است).»[22]
وصف نمودن بهشت و جهنم به آنچه اعراب میفهمند نیز از نگاه ایشان اگر چه نشاندهنده تأثیر فرهنگ عربی در قرآن است اما این خداوند است که متن قرآن را به پیامبرش فرو فرستاده و خداوند در مقام فعل و ادا و نه در مقام ذات و اوصاف ذاتی، از زبان عربی برای تبیین مراد خویش در قرآن استفاده نموده است که این مسأله نیز اختصاص به پیامبر اسلام نداشته و همه پیامبران اینگونه بودهاند؛[23] نکتهای که مورد پذیرش گلدزیهر نیست. به علاوه آیتالله جوادی اشاره میکند که در قرآن آیاتی نیز وجود دارد که هم شامل فرهنگ عربی میشود و هم شامل فرهنگ غیر عرب.
وحی و ادیان پیشین:
گلدزیهر که خود به دین یهود مؤمن است، قرآن را نتیجه آموزههای علمای یهودی و نصرانی میداند اما آیتالله جوادی آملی قرآن را نتیجه مستقیم وحی الهی به پیامبر میداند. و معتقد است این سنتی است که خود خداوند در مورد پیامبران پیشین به منصه ظهور رسانیده و در مورد حضرت محمد(ص) نیز همین اتفاق افتاد.
اگر چه این نکته را نیز باید متذکر شد که بر خلاف گلدزیهر که بر انتقادات آیات قرآن از علمای یهود و نصارا خرده میگیرد اما آیتالله جوادی این مشی را نمیپسندد. ایشان با تکیه بر آیات قرآن کریم معتقد است این کتاب الهی از یک سو تورات و انجیل را تصدیق مینماید و از سوی دیگر از تحریف تورات به دست بعضی از یهودیان و نیز پنهان داشتن برخی دیگر از معارف تورات و انجیل از سوی اهل کتاب سخن میگوید و از آن انتقاد مینماید که چرا این افراد مانع رسیدن پیام الهی به مردم شدهاند. در عین حال آیتالله جوادی خود مواردی را که قرآن، عهدین را مورد تصدیق قرار داده است بر میشمارد و میگوید:
« قرآن کریم نه تنها اصول دین، معارف، اخلاقیّات و خطوط کلّی شریعت یهود و نصارا را رد و نسخ نکرد، بلکه اصل آنها را امضا کرد؛ آنگاه کامل ساخت.»[24]
از نگاه آیتالله اختلاف این سه دین با هم تنها در برخی مسائل فرعی است. باید در نظر داشت که در دیدگاه آیتالله جوادی آملی پیامبران اساسا برای از بین بردن هوا و هوس انسان و رشد عقل او مبعوث شدهاند و پیامبران در این میان بدون کوچکترین اعمال ملاحظهای به نقد آنچه مانع رشد عقل انسان است میپردازند.
حقیقت نسخ آیات:
اگر چه گلدزیهر صراحتا آیاتی را که نسخ شده است، به تغییر در تجربیات پیامبر منتسب میداند و از این منظر پیامبر را در حد یک انسان عادی که تجربیاتش او را رشد میدهند میداند، اما در منظومه فکری آیتالله جوادی قرآن توسط خداوند ایجاد شده است و از هر گونه اشتباه مصون است.
آیتالله جوادی آملی به طور خاص ذیل آیه 106 سوره بقره به موضوع نسخ آیات الهی میپردازد. از نگاه آیتالله جوادی آملی این آیه ناظر به شبهاتی است که یهودیان در مسأله تغییر قبله مسلمانان در زمان پیامبر اسلام(ص) مطرح مینمودند و نکته جالب توجه اینجاست که ایگناس گلدزیهر یهودی بار دیگر در دوره جدید این شبهه را با لباسی جدید مطرح میکند.
به گفته آیتالله جوادی آملی در دوره پیامبر(ص) شبهات درباره تغییر قبله به جامعه مسلمانان نیز کشیده شده بود، اما منشأ اصلی آن همان یهودیانی بودند که منتظر بودند تا از هر فرصتی علیه دین اسلام بهره جویند.[25]
از نگاه آیتالله جوادی مدعای شبهه آن روز یهودیان و ایگناس گلدزیهر به مسأله محدودیت در علم پیامبر و خداوند باز میگردد. آیتالله جوادی در این رابطه میگوید:
« منشأ نسخ، محدودیت آگاهی قانونگذار و عدم پاسخگویی قانون قبلی به مصالح روز فرد یا جامعه است، از این رو نسخ را با حقیقت اسلام ناسازگار میدانستند. یعنی اسلام ادعا دارد از سوی خدایی است که به همه مصالح و مفاسد آگاه است و در مقام قانون گذاری نیز آن را رعایت میکند؛ پس قانون و احکامی که از علم و قدرت نامحدود خدا نشأت گرفته باشد، تغییرناپذیر است و تنها نسخ در قانونی قابل پذیرش است که آن قانون به سبب کاستی علم قانونگذار، با مصالح روز انسان هماهنگ نباشد و پس از مدتی کاستی آن آشکار شود.»[26]
اما از نگاه آیتالله جوادی مسأله نسخ بیش از همه مرتبط با زمینه و جامعهای است که قرار است وحی در آن جریان پیدا کند. در حقیقت زمانی که مصلحتی ایجاد میشود، دستوری میآید؛ اما محدودیت زمان اجرای قانون از ابتدا بر قانون گذار مشخص بوده است، که این نکته را به دلایلی برای جامعه مخاطب بیان نمیکند. اما زمانی که دوره مصلحت قانون پیشین به پایان رسید، قانون جدید بیان میشود. همچون وضعیت دستورات پزشکی که در آن، پزشک از ابتدا میداند که چه داروهایی در چه موقعیت زمانی برای سلامت بیمار لازم است. اما این نکته را به بیمار نمیگوید و تنها پس از بروز نشانههای بهبودی، داروهای جدید را برای بیمار تجویز و داروی قبلی را منع میکند.
آیتالله جوادی تأکید میکند که با توجه به دو صفت علم و قدرت لایتناهی الهی، اساس نسخ چیزی جز « تخصیص زمانی » قوانین نیست و نمیتوان باور داشت که خداوندی که علم نامحدود و قدرت بیپایان دارد، در تنظیم قوانین بشری منتظر عملکرد انسان شده باشد.
نتیجهگیری:
گلدزیهر سعی میکند تا با استناد به برخی دادههای تاریخی، ماهیت وحی را امری تاریخی و غیر مرتبط با خداوند نشان دهد و میکوشد این مسائل مادی را به تصویر بکشد. در حالی که از نگاه آیتالله جوادی آملی اساس ادیان الهی یک امر است؛ منبع وحی یک منبع و پیام ادیان نیز یکی است؛ اگر چه ادیان یهودی و مسیحی در طول تاریخ با تحریف روبهرو شدهاند و از همین روست که اصول مشترک بسیاری در ادیان الهی یافت شود.
پی نوشت
[1] . درسهایی درباره اسلام، ایگناس گلدزیهر، ترجمه علینقی منزوی، ص 11
[2] . همان، ص21
[3] . همان، ص 16
[4] . همان، ص 22
[5] . همان، ص 22
[6] . همان، ص 19
[7] . همان، ص 43
[8] . منبع پیشین، ص 155
[9] . همان، ص 18
[10] . همان، ص 17
[11] . همان، ص 18
[12] . همان، ص 19
[13] . همان، ص 42
[14] . همان، ص79
[15] . وحی و نبوت، آیتالله جوادی آملی، ص 14
[16] . همان، ص 21
[17] . همان، ص 120
[18] . همان، ص 64
[19] . همان، ص 65
[20] . تفسیر تسنیم، آیتالله جوادی، جلد 13، ص 56
[21] . وحی و نبوت، آیتالله جوادی، ص 93
[22] . همان، ص 125
[23] . همان، ص 206
[24] . تفسیر تسنیم، آیتالله جوادی آملی، ج 13، ص 66
[25] . همان، ج6، ص 75
[26] . همان، ص 77