بررسی مبنایی نسخ آیات در دیدگاه مرحوم آیت الله طالقانی و آیت الله العظمی جوادی آملی
مقدمه
اگر چه مشی تفسیری آیتالله طالقانی با آیتالله جوادی آملی یکی نیست اما در مورد آیه 106 سوره بقره که به مسأله نسخ حکم تغییر قبله مسلمانان اشاره دارد، هر دو مفسّر در نهایت به یک نتیجه رسیدهاند. هر دو واقعیت نسخ را به تخصیص زمانی باز میگردانند و تغییر احکام الهی را در منافات با علم و قدرت لایتناهی الهی نمیدانند.
در قوانینی که بشر برای زندگی خود قرار میدهد، زیاد اتفاق میافتد که گاه پس از یک دوره زمانی، ناکارآمدی قانون مشخص میگردد و بشر به فکر وضع قانون جدید میافتد. آیا اتفاقی که در قوانین و فکر بشر میافتد در قوانین و آیات الهی نیز واقع میگردد؟ آیا آیات و نشانههای الهی هم دچار تغییر و تبدیل میشوند؟ چگونه ممکن است خدایی که عالم به تمام مصالح بشری است، دستور، حکم و یا آیهای را برای بشر بفرستد و بعد خودش همین حکم را از بین ببرد؟ آیا باور به چنین اعتقادی با علم و قدرت بینهایت خداوند سازگار است؟
خداوند کریم در آیات 106 سوره بقره و 52 سوره حج به نسخ اشاره فرموده است. البته آیه دوم مربوط به نسخ حکمی است که شیطان قصد دارد در روح پیامبر خدا القا کند و خداوند آن را نسخ میکند و مکر شیطان را بیاثر مینماید. خداوند در این آیه میفرماید: «و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هرگاه آرزو میکرد [و طرحی برای رسالت خود میریخت] ، شیطان در طرح او القای [شبهه] میکرد، اما خداوند آنچه شیطان القا مینمود را محو میکرد؛ سپس خداوند آیات خود را استوار میساخت. و خدا دانا و حکیم است».
اما آیه اول صریحا به وقوع نسخ آیات الهی توسط خود خداوند اشاره دارد. خداوند میفرماید: «هر حکمی را نسخ یا متروک کنیم، بهتر از آن یا مانند آنرا میآوریم. مگر نمیدانی که خداوند بر هر کاری تواناست؟!»
جای این سؤال هست که نسخی که در آیات قرآن بدان اشاره شده است، چگونه با سؤالاتی که در ابتدای بحث مطرح شد قابل جمع است؟ و چگونه میتوان به خدایی باور داشت که از یک سو عالم به تمام مصالح بشر است و از سوی دیگر خود در کتاب آسمانیاش، به نسخ آیات خودش اشاره میکند؟! اساسا معنای واقعی نسخ در قرآن چیست و مفسران چگونه با معنای این آیه برخورد کردهاند؟
برای بررسی این موضوع به بررسی دیدگاه دو تن از مفسّران بزرگ معاصر شیعه آیتاللهالعظمی جوادی آملی و مرحوم آیتالله طالقانی میپردازیم. آیتالله جوادی آملی در تفسیر خود بیشتر مذاقی فلسفی دارد اما آیتالله طالقانی بیشتر بر نگاه اجتماعی متکی بر فهم عرفی تکیه میکند.
آیتالله طالقانی و تفسیر آیه نسخ:
آیتالله طالقانی در جلد اول تفسیر پرتوی از قرآن ذیل آیه 106 سوره بقره به بحث نسخ میپردازد. آیتالله طالقانی اصطلاح نسخ را به معنای برداشتن صورتی از محل اول و قرار دادن در جای مناسب دیگر، یا گذاشتن صورت دیگری به جای آن میداند و اشاره میکند که از همین رو است که جا به جا شدن ارواح را تناسخ میگویند و رونویسی نوشته را استنساخ مینامند.[1]
آیتالله طالقانی معتقد است که «مِن» در آیه مذکور دلالت بر عموم و شمول دارد و «آیه» هر نشانهای را شامل میشود؛ چه کوچک و چه بزرگ، و چه در دایره تکوین و چه در دایره تشریع. اما خداوند در این آیه یک حکم کلّی را بیان میکند که هر آیه را که برداریم، برتر و برگزیدهتر از آن را به جای آن میآوریم.
بر اساس این آیه، نمیتوان پذیرفت که در نظامی که خداوند برنامهریزی آن را به عهده دارد، حکمی از بین برود و حکمی پایینتر از حکم سابق و یا حتی حکمی شبیه به آن و در همان مرتبه به جای آن بیاید. در حقیقت این آیه به تکامل در آیات الهی برای هدایت بشر اشاره دارد.
آیتالله طالقانی میگوید:
« اگر ناسخ و منسوخ مثلا از جهت ظاهر و نظر سطحی همانند باشند، در واقع ناسخ باید کاملتر و برتر از منسوخ باشد، یا از جهت واقع و مصلحت مانند همند و از جهت ظاهر و شرایط، ناسخ متناسبتر و برتر میباشد. هر چه باشد نباید ناسخ و منسوخ از هر جهت مانند هم باشند، وگر نه نسخ بدون علّت و داعی با حکمت درست نمیآید ».[2]
این مفسّر قرآن کریم تأکید میکند عمومیت آیه باعث میشود در معنای این آیه محدودیتی قائل نشویم و حکم نسخ را در اصل نبوت و در آیات شریعت جاری بدانیم و در حقیقت معنای آیه به این صورت درمیآید:
«این آیهای از آیات است. هر آیهای چون نسخ شود، برتر از آن یا مانندش از جهتی به جای آن میآید، پس چون این آیه نسخ شود، جای آن برتر از آن یا مانندش از هر جهتی میآید».[3]
آیتالله طالقانی معنای فرازهای بعدی آیات را نیز در راستای همین آیه میداند. آیاتی که اشاره به علم، قدرت و حکومت بیپایان الهی دارد و میفرماید: « آیا نمیدانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟ آیا نمیدانی که ملک آسمانها و زمین از آن خدا است؟ و جز خداوند شما را هیچ دوست و سرپرست و یاوری نیست ». وی تصریح میکند:
« همین صفات ملک و قدرت خداوندی است که در مظاهر تغییر رسوم و عادات بشری و نسخ بعض شرایع آسمانی ظهور مینماید. پس توقف در تکامل و حرکت جوهری و تحدید تغییر صوری آیات وجود و شریعت، توقف و تحدید صفات و ذات است؛ تعالی الله عن ذلک علوّا کبیرا ».[4]
معنای نسخ:
مرحوم طالقانی بحث خود را در تفسیر معنای نسخ آیات، با نقد کلام مفسّران آغاز میکند که به گفته وی، بیشتر مفسران این آیه را به صورت قضیه حملیه محققالوقوع و محدود به آیات قرآنی معنا کردهاند.
آیتالله طالقانی تصریح میکند که از نگاه وی در مورد تغییر قبله نسخ صورت نگرفته است بلکه دو حکم در دو زمان بوده است. نمونه دیگر نسخ که معتقدان به نسخ بدان اشاره میکنند در مورد نسخ آیات مربوط به جهاد است که با آیات عفو و صفح نسخ شد. آیتالله طالقانی این مورد را نیز همچون آیه پیشین از موارد نسخ نمیداند و معتقد است که حکم جهاد ناظر به شرایط خاص مسلمانان بوده و حکم عفو و بخشش مربوط به شرایط دیگری است. آیتالله طالقانی که در تفسیر خود مشی متناسب با عرف را رعایت میکند تصریح میکند:
« در عموم آیاتی که احتمال نسخ در آنها راهیافته، چون تأمّل کنیم بیش از نسخ به حسب جهات و حیثیات نتوان فهمید.»[5]
معنای حقیقی آیه نسخ:
آیتالله طالقانی اساس مفاد این آیه را در چارچوب آیات قبل و بعد از خود معنا میکند و معتقد است این آیه مربوط به نسخ شرایع و ادیان گذشته توسط دین اسلام است. در حقیقت روی سخن خداوند با اهل کتاب است که بر دین خود تعصّب دارند و معتقدند که دین آنها آخرین دین الهی است و پس از آن دین دیگری نخواهد آمد. اما خداوند در این آیات به تکامل ادیان الهی اشاره میکند و به صورت ضمنی از اسلام دفاع میکند که اسلام دین تکامل یافتهتری از ادیان پیشین است و در چنین مواردی نسخ شرایع نه تنها اشکالی ندارد، بلکه موافق با علم و قدرت الهی است. آیتالله طالقانی میگوید:
« این از جمود و خودخواهی کافران اهل کتاب است که آئین متکامل خدایی را جامد پنداشتهاند و از تعصّب نژادی یهود است که پیمبران و آیات خدا را در میان قوم و قبیلهای محصور ساخته و جز آئین قومی خود، آئینی هر چند برتر و برهانش روشنتر باشد نمیپذیرند».[6]
آیتالله طالقانی البته سرانجام در معنای مورد قبول خود گوشه چشمی به معنای رایج در میان مفسرین دارد و با اشاره به شبهاتی که کافران و یهود درباره تغییر برخی دستورات الهی برای تازه مسلمانان مطرح میکنند، میگوید:
«این کافرکیشان کوتاهاندیش که خود را پیرو آئین خدا میدانند، آن آئین و احکامی را میپذیرند که در میان قبیله آنها و نگهبان برتری قومی آنها باشد. به این جهت با اسلام دشمنی مینمایند و بر آن خرده میگیرند و میکوشند تا نومسلمانانی که هنوز ایمانشان پایه نگرفته بفریبند و در قلوب آنها درباره دستورات اسلام و نسخ بعضی از احکام (مانند تغییر قبله) شکوک و شبهاتی ایجاد کنند و آنها را به جای تعبد و تسلیم به حق، وادار به پرسشهایی کنند.»[7]
آیتالله العظمی جوادی آملی و بررسی مفهوم نسخ:
آیتالله جوادی نیز در تفسیر آیه مذکور، همچون آیتالله طالقانی بحث را با معنای لفظی نسخ آغاز میکند اما بر خلاف آیتالله طالقی، ایشان تأکید میکند که اگر چه ممکن است در «نسخ» نیز همچون اتفاقی که در «تبدیل» میافتد، چیزی جایگزین منسوخ شود، اما این مسأله همیشگی نیست. آیتالله جوادی میگوید:
«ظاهر این است که عنصر محوری معنای نسخ، همان ازاله و ابطال است، نه نقل، تحویل و تبدیل؛ گرچه گاهی با آوردن بدل همراه است. زیرا اگر در حقیقت نسخ، تحویل و تبدیل مأخوذ بود، اطلاق این واژه در موردی که فقط ازاله است نه ابدال، و ابطال است نه تحویل و تبدیل، باید مجاز باشد و بدون قرینه به کار نرود؛ در حالی که چنین نیست ».[8]
توضیحاتی که آیتالله جوادی آملی درباره حقیقت معنای نسخ و شقوق آن میدهد بیش از مطالبی است که آیتالله طالقانی میگوید. آیتالله جوادی توضیح میدهد در مواردی که در نسخ، جایگزینی به جای منسوخ بیاید، ممکن است این جایگزین به صورت بالفعل وجود داشته باشد یا اینکه ممکن است به فعلیت نرسد. مثل جایی که طبقه اول ورثه میت بمیرند، و پیش از توزیع میراث بین طبقه دوم وارثان، آنها نیز از دنیا بروندکه نوبت به تقسیم ارث در طبقه سوم ورثه میرسد و اصطلاحا چنین وضعیتی را «تناسخ ورثه» میگویند.
تفسیر آیه نسخ از دیدگاه آیتالله جوادی:
آیتالله جوادی آملی آیه 106 سوره بقره را ناظر به شبهاتی میداند که یهودیان در مسأله تغییر قبله مسلمانان در زمان پیامبر اسلام (ص) مطرح کردند. البته این مفسّر قرآن کریم در تفسیر این آیه و آیه بعدی، به آیات 101 و 102 سوره نحل توجه میکند که به گفته وی «هموزن و همسنگ» با آیه 106 و 107 سوره بقره هستند. بر این اساس آیتالله جوادی به این نتیجه میرسد که منشأ اصلی شبهات درباره تغییر قبله مسلمان و نسخ شدن احکام اسلامی، یهودیان بودند و مشرکان نیز این شبهات را از یهودیان آموختند و در جامعه اسلامی مطرح کردند.[9] در واقع مدعای اصلی شبهه این بود که « منشأ نسخ، محدودیت آگاهی قانونگذار و عدم پاسخگویی قانون قبلی به مصالح روز فرد یا جامعه است، از این رو نسخ را با حقیقت اسلام ناسازگار میدانستند. یعنی اسلام ادعا دارد از سوی خدایی است که به همه مصالح و مفاسد آگاه است و در مقام قانونگذاری نیز آن را رعایت میکند؛ پس قانون و احکامی که از علم و قدرت نامحدود خدا نشأت گرفته باشد، تغییرناپذیر است و تنها نسخ در قانونی قابل پذیرش است که آن قانون به سبب کاستی علم قانونگذار، با مصالح روز انسان هماهنگ نباشد و پس از مدتی کاستی آن آشکار شود».[10]
آیتالله جوادی آملی با مشی فلسفی خود، به سراغ پاسخ این شبهه میرود و میگوید:
« نسخ در احکام الهی بر اثر تحوّل در مصالح انسان قانونپذیر است نه تحول در آگاهی قانونگذار... نسخ از جانب علیم مطلق، نشان پایان یافتن دوران مصلحتی است که زمینهساز تشریع حکم پیشین بوده است».
آیتالله جوادی وضعیت نسخ احکام الهی را به مانند پزشکی میداند که برای سلامتی بیمارش، در یک دوره دارویی را تجویز میکند و پس از رسیدن بیمار به وضعیت خاص، دارو را تغییر داده و داروی قبلی را منع میکند. در حقیقت پزشک از ابتدا میدانسته است که چه داروهایی برای بیمار لازم است، ولی بیمار باید به وضعیت جدید میرسید تا قابلیت پذیرش داروی جدید را پیدا کند.
در حقیقت پاسخ آیتالله جوادی آملی و آیتالله طالقانی در بررسی موارد نسخ یکی است و هر دو این مسأله را به «تخصیص زمانی» باز میگردانند. البته باید پذیرفت که آیتالله طالقانی اساس نسخ را منکر میشود و معتقد است اساسا چیزی جز تخصیص زمانی قوانین نبوده است و برای اثبات ادعای خود به عینیت خارجی تمسّک میکند. ولی آیتالله جوادی نسخ را میپذیرد ولی تخصیص زمانی را با تکیه بر علم الهی ثابت میکند. یعنی ایشان با تکیه بر این پیش فرض که خداوند علم لایتناهی دارد، میگوید این علم لایتناهی قرینهای است بر این که او از ابتدا هدفش را مبنی بر زمانمند بودن این قانون میدانسته است.
محور دیگر بحث آیتالله جوادی در تفسیر این آیه، به تبیین حقیقت کلمه «آیة» مذکور در آن اختصاص دارد. آیتالله جوادی آملی این کلمه را شامل نظام تکوین و تشریع میداند و میگوید:
« هر چه نشان حق تعالی باشد، در نظام تکوین یا تشریع، مصداق آیه است. از این رو مفاد آیه مورد بحث این است که اگر مشیأت حق تعالی بر ازاله و نسخ آیهای قرار گیرد و آن را زایل کند، حتما جایگزینی همتا یا برتر خواهد آورد؛ اعم از اینکه آیه مزبور بیانگر احکام تشریعی باشد، یا از نشانههای تکوینی خدا؛ مانند وجود پیامبر و امام معصوم (ع) یا معجزهای از معجزات نبوی؛ مثلا هر گاه امامی رحلت کند، خداوند امامی دیگر به جامعه بشری عطا میکند ».[11]
نکته جالب توجه آنکه آیتالله جوادی آملی این آیه را به علمای دین نیز شمول میدهد و میگوید:
« از عموم و اطلاق آیه استفاده میشود که هرگاه خداوند عالمی از عالمان دینی را متوفا کند، یا ذهن جامعه را از او منصرف کند (انسا) بهتر یا همانند او را میآفریند هرگز با رحلت عالمی از عالمان دین، نباید گفت: روزگار از آوردن مانند یا بهتر از او عقیم است».[12]
آیتالله جوادی آملی همچنین درباره شمول این آیه درباره کتابهای آسمانی پیش از قرآن نیز معتقد است از آنجا که به تصریح قرآن کریم، آیات الهی برای پیروان ادیان پیش از اسلام خوانده شده، پس این آیات نیز «آیه» خداوندند. البته آیتالله تأکید میکند:
«از عنوان آیه برمیآید که منسوخ خصوص شریعت نیست؛ یعنی مخاطبان اصلی آن خصوص یهود نیستند؛ زیرا عنوان مأخوذ «ما ننسخ من شریعة» نیست بلکه عنوان «آیة» در محل بحث مأخوذ است؛ بنابراین هر متفکر دیگری را هم شامل میشود».[13]
آیتالله جوادی همچنین بحث مبسوطی درباره علم و قدرت الهی و عدم منافات نسخ با این دو صفت الهی میکند.
نتیجه:
اگر چه مشی تفسیری آیتالله طالقانی با آیتالله جوادی آملی یکی نیست اما در مورد آیه 106 سوره بقره که به مسأله نسخ حکم تغییر قبله مسلمانان اشاره دارد، هر دو مفسّر در نهایت به یک نتیجه رسیدهاند. هر دو واقعیت نسخ را به تخصیص ازمانی باز میگردانند و تغییر احکام الهی را در منافات با علم و قدرت لایتناهی الهی نمیدانند.
در عین حال با نگاه دقیق میتوان گفت که تفسیر این دو مفسّر شیعه از آیه مذکور، اختلافاتی نیز با هم دارد. آیتالله جوادی در تفسیر خود، مشکل اصلی یهودیان را که موجب ایجاد شبهه و فتنه آنان شد، ناظر به مسأله تغییر قبله مسلمین میداند و بیشتر بر این مسأله تأکید میکند. بهعلاوه با تأکید بر مفهوم عام و شمول «آیة»، هر فکر و باوری را اعم از شریعت و غیرشریعت، شامل این آیه میداند.
در حالی که آیتالله طالقانی با تکیه بر سیاق آیات، مسأله اصلی یهودیان را نه تغییر قبله، بلکه اصل اسلام میداند و معتقد است که تغییر قبله بهانهای بود تا یهودیان عقده اصلیشان درباره الهی بودن دین اسلام را مطرح کنند. چرا که یهودیان معتقد بودهاند آیین یهود، دین حقیقی الهی است اما خداوند در این آیه میگوید اسلام حقیقی همان است که محمد مصطفی (ص) میگوید و دین او تکامل یافتهتر از دین یهود است.
پی نوشت
[1] . پرتوی از قرآن، ج1، ص 261
[2] . همان، ص 262
[3] . همان.
[4] . همان، ص 262
[5] . همان، ص 263
[6] . همان، ص 264
[7] . همان.
[8] . تفسیر تسنیم، ج6، ص 71
[9] . تفسیر تسنیم، ج6، ص 75
[10] . همان، ص 77
[11] . همان، ص 82
[12] . همان
[13] . همان، ص 101