بررسى روایات جمع قرآن در زمان عثمان (ترجمه بخشی از کتاب تاریخ قرآن نلدکه)
بررسى روایات جمع قرآن در زمان عثمان (ترجمة بخشی از کتاب تاریخ قرآن نلدکه)
تألیف: تئودور نُلدکه، فریدریش شوالی
ترجمه: مرتضى کریمى نیا
چکیده:
مقاله حاضر ترجمه بخشی از جلد دوم کتاب تاریخ قرآن (اثر مشترک تئودور نولدکه و فریدریش شوالی) است که به موضوع روایت جمع دوم قرآن معروف به توحید مصاحف در عصر عثمان میپردازد. نویسنده که در بخش دیگری از نوشتة خود روایات جمع و تدوین نخست در زمان ابوبکر را بررسی کرده و آنها را از نظر تاریخی نپذیرفته است، در اینجا نیز به نقل و نقد روایت متداول و نیز اشاره به روایات غیرمشهور در باب جمع عثمان میپردازد و جزئیات بسیاری از این روایات را با هم مقایسه میکند. در قسمت پایانی، مؤلف به بررسی ترتیب سورهها در مصحف عثمانی و مقایسه رابطه طول سوره با جایگاه کنونی آن در قرآن میپردازد.
البته مترجم در مقدمه به بررسی دیدگاه نلدکه پرداخته و دیدگاه های مخالف او نیز اشاره کرده است.
واژگان کلیدی: جمع قرآن، عثمان، توحید مصاحف، ترتیب سورهها
مقدمه مترجم
یکى از معروفترین و مهمترین آثار قرآنپژوهى غرب در دو سدة اخیر تاریخ قرآن است. این کتاب نخست در قالب پایاننامهاى به زبان لاتین به قلم تئودور نلدکه (1856) به رشتة تحریر درآمد، اندکى بعد تحریر آلمانى آن در مسابقة آکادمى علوم فرانسه شرکت داده و برندة مسابقه شد و سپس در 1860 در گوتینگن (آلمان) انتشار یافت.[1]
تقریباً 40 سال بعد، در 1898، ناشر از مؤلف خواست تا با بهرهگیرى از اطلاعات و مطالعات جدید خود کتاب را بازنگارى کند. نُلْدکه به دلیل مشغله و کهولت سنّ از این کار عذر خواست و شاگردش فریدریش شوالى[2] (1863 ـ 1919) را براى این کار معرفى کرد. ویرایش دوم کتاب تاریخ قرآن دقیقاً 40 سال (از 1898 تا 1938) طول کشید. دو جلد آن را شوالى زیر نظر نُلْدکه در سالهاى 1909 و 19199 بازنگارى و منتشر کرد؛ اما اندکى پیش از انتشار جلد دوم درگذشت و شوهر خواهر وى هاینریش تسیمرن[3] کار چاپ آن را به انجام رسانید براى جلد سوم کتاب، هرچند یادداشتهاى اولیهاى فراهم آمده بود، اما 20 سال کار مشترک و متوالى گوتهلف برگشترسِر[4](1886 ـ 1933) و اُتو پِرِتْسل[5] (1893 ـ 1941) لازم بود تا به شکل نهایىاش در سال 1938 درآید. بنابراین از آغاز تحریر نخست تاریخ قرآن تا شکلگیرى نهایى آن قریب به 800 سال گذشت و نسخة نهایى که همواره پس از آن تجدید چاپ شده، حاوى اجزاى سهگانهاى است که به ترتیب در 1909، 1919 و 1938 منتشر شده است.[6] عناوین سه جلد اصلى تاریخ قرآن، به ترتیب از این قرار است. ج 1: در باب اصل و منشأ قرآن؛ ج 22: جمع و تدوین قرآن؛ ج 33: تاریخ متن قرآن.
با گذشت 150 سال از تحریر نخست این کتاب، ترجمهاى از آن حتى به دیگر زبانهاى اروپایى انجام نیافته بود. امین خولى در مقالة «تفسیر» خود در دائرةالمعارف الاسلامیة (ج 9، ص 433) مىگوید یکى از دانشجویان مصرى کل کتاب را با کمک و مشاورة اساتید آلمانى و عرب ترجمه کرده، اما به دلیل مشکلاتى همچنان در دانشکدة ادبیات دانشگاه قاهره انتشار نیافته مانده است. در ایران نیز قریب 40 سال پیش مرحوم آیتالله دکتر سیدمحمد حسینى بهشتى جلد نخست این کتاب را به فارسى برگردانده که آن نیز هنوز به صورت دستنویس باقى مانده است. تنها ترجمة کامل این اثر به زبان عربى سالها پیش به همت آقاى جورج تامر و همکارى سه محقق دیگر عرب انجام و در اواخر سال 2004 میلادى انتشار یافته است.[7]
1. نوشتهاى که در پِى مىآید ترجمهاى است از آغاز جلدِ دوم کتاب که در آن موضوع جمع قرآن و توحید مصاحف به دست عثمان مطرح، و جوانب مختلف آن مورد نقد و بررسى قرار مىگیرد. این جلد از کتاب حاوى 7 فصل اصلى است.[8]
2. موضوع تاریخ قرآن و بحث دربارة جمع و تدوین قرآن هم در میان محققان مسلمان و هم در میان اسلامشناسان غربى همواره معرکة آرا بوده است و بسیارى از عالمان اسلامى روایت جمع و تدوین قرآن در عهد ابوبکر و تکمیل آن در زمان عثمان را پذیرفته بودند. از میان محققان شیعه در قدیم، علامه طبرسى در تفسیر مجمع البیان و از معاصران، سید عبدالله زنجانى در تاریخ القرآن و علامه طباطبایى در قرآن در اسلام و آیت الله معرفت در التمهید فی علوم القرآن نیز همین دیدگاه را مطرح کرده و پذیرفتهاند. بااین همه، برخى چون آیتالله خویى در البیان فى تفسیر القرآن با نقد روایات ابوبکر و حتى روایات جمع عثمان، و نشان دادن تناقضهاى درونى آنها، این دیدگاه را ضعیف دانسته و با استناد به برخى دلایل متنى و کلامى، جمع قرآن را به زمان پیامبر اکرم بازگرداندهاند.[9]
3. غربیان نیز در ارایة تصویرى کامل از موضوع جمع قرآن همداستان نبودهاند. برخى چون جان برتُن با رد تمام روایات جمع ابوبکر و عثمان، دیدگاهى مشابه با نظر آیتالله خویى برگرفته و به جمع قرآن در عهد پیامبر قایل شدهاند. در مقابل کسانى چون جان وَنْزبُرو و کِرونه این زمان را بسیار متأخرتر از عهد ابوبکر مىدانند و حتى تثبیت نهایى آن را در اواخر قرن دوم هجرى تصویر مىکنند.[10] مؤلف متن حاضر ـ که نوشتهاش نسبتاً قدیمى و شاید از نخستین پژوهشهاى مستقل درباب تاریخ قرآن بهشمار مىآید ـ روایات جمع ابوبکر را چندان استوار نمىداند و مىکوشد تا برخى نقاط ضعف متنى و تاریخى آنها را آشکار کند.[11]
5. بدیهى است صرف نقل و ترجمة این کتاب به منزلة صحه گذاردن بر تمام دیدگاههاى مؤلف نمىتواند باشد. روشن است در زمانى که نُلدکه، در یکصد و پنجاه سال پیش، متن حاضر را مىنوشته است، منابع وى نسبتاً محدود و غالباً مخطوط بودهاند. شاید همین امر یکى از کاستىهاى اساسى وى در قرآنشناسى، بهویژه در منابع مربوط به شیعه باشد. اما از آنجا که تأثیر و تقدم وى در اسلامشناسى و قرآنپژوهى غربیان بسیار بیشتر بوده است،[12] لزوم شناخت و سنجش نقادانة این پیشینه براى ما مهمتر مىنماید.
6. ترجمة حاضر دراصل برپایة متن آلمانى انجام گرفته، و در مواردى با ترجمة عربى جورج تامر تطبیق داده شده است، چرا که ترجمة عربى در چاپ کنونىاش، افتادگىهاى فراوان و گاه اشتباهات بیّن و پیش پاافتاده دارد.[13]
7. آدرس آیات قرآنى در متن آلمانى بنابه رسم روزگار نُلْدکه و شوالى به قرآن چاپِ فلوگل (لایپزیک، 1834) است که تا آن زمان دقیقترین شمارهگذارى از آیات قرآن را داشته است. اما از زمان انتشار مصحف قاهره در 1344ق / 1925م و پس از آن، با فراگیرشدن مصحف مدینه در جهان اسلام، امروزه دیگر هیچ محقّقى حتى در غرب، شمارهگذارى قرآن فلوگل را مبناى خود قرار نمىدهد. از این رو در ترجمة حاضر تمامى آدرس آیات قرآنى به سیستم شمارهگذارى مصحف قاهره برگردانده شده است.
8. مؤلفان در موارد بسیارى، به بخشهاى دیگر کتاب و یا پاورقىهاى خود در جاى دیگر ارجاع مىدهند. در این موارد، تمامى اعداد و شمارههاى صفحات را عیناً برگرداندهام. بنابراین خواننده ناگزیر است در این موارد به شمارة صفحات اصل آلمانى مراجعه کند. طبیعى است این امر تا وقتى که تمام کتاب ترجمة فارسى نیابد میسّر نخواهد بود. بنابراین همواره در متن ترجمه فارسى خود به شمارهگذارى صفحات متن آلمانى اشاره کردهام.
9. شمارههاى لاتین که در داخل قلاب [ ] قرار گرفتهاند، نشاندهندة پایانِ صفحات در متن آلمانىاند.
ترجمه متن نلدکه:
تدوین (شکلگیرى) نسخة رسمى قرآن در زمان عثمان
الف ـ روایت متداول[14]
در جریان لشکرکشى مسلمانان به ارمنستان و آذربایجان، در میان سپاهیان عراقى و سورى اختلافاتى [47] راجع به شکل صحیح متن قرآن بروز کرد. اهل حمص قرائت منسوب به مقداد بن أسود را صحیح مىدانستند، اما دمشقیان و شامیان متن خود را برتر مىشمردند.[15] کوفیان و بصریان نیز هریک به قرائت عبدالله بن مسعود و ابوموسى اشعرى تمسک مىکردند.[16] چون حذیفه، فرماندة پرآوازة سپاهیان پس از پایان جنگ به کوفه بازگشت، در مجلسى در حضور حاکم کوفه، سعید بن عاص خشم و نگرانى خود از این اوضاع را ابراز کرد و این مسئله را مشکل بزرگ آیندة اسلام دانست. بسیارى از نخبگان آن روز سخنان وى را تایید کردند، اما پیروان ابنمسعود قاطعانه بر درستى و اتوریته شیخ خود پاى فشردند. دیرزمانى نگذشت که حذیفه به مدینه آمد و دیدگاه خود را با خلیفه عثمان در میان گذاشت. عثمان صحابة قدیمى پیامبر را گرد آورد و آنان متفقاً بر رأى حذیفه صحه گذاشتند. از این رو، خلیفه هیئتى مرکب از زید بن ثابت از مدینه، و سه قریشى اصیل از مکه به نامهاى عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالله بن حارث تشکیل داد و آنان را مأمور تدوین نسخههایى از قرآن بر اساس قرآنِ حفصه کرد.[17] پس از پایان کار، حفصه قرآن خود را بازپس گرفت و نسخههاى قرآن را به مناطق مختلف فرستادند تا در آنجا به عنوان قرآن معیار [488] مورد استفاده قرار گیرد. آنگاه تمام قرآنهاى پیشین را معدوم کردند. ظاهراً همگان با این تدابیر در همان وهلة نخست موافقت کردند، اما کوفیان و معلّم قرآنىشان ابنمسعود به مخالفت برخاستند.
دشوار نیست که زمان تقریبى رویداد این حوادث را پیدا کنیم. زمان لشکرکشى به ارمنستان و آذربایجان را عموم مورخان در سال 30 هجرى دانستهاند،[18] اما پیوند این حملات با دیگر نبردهایى که مورّخان در همان منطقه برشمردهاند و نیز با اشخاصى که نامشان برده شد[19] معلوم نیست. اگر ابنمسعود تا زمان تدوین و نگارش نسخة عثمان زنده بوده، در آن صورت این نسخه مىبایست پیش از سال 32 یا 333 هجرى، یعنى سال وفات ابنمسعود آماده شده باشد.[20] اما دیرترین زمان ممکن براى نهایى شدن نسخه، زمان مرگ عثمان در 18 ذوالحجه، پایان سال 355 هجرى است.
چنانچه از روایات بهروشنى پیداست، ابتکار این طرح نه در دست خلیفه، بلکه از سوى یکى از فرماندهان سپاهش بوده است. انگیزة اصلى او هم نگرانى از این امر بود که بروز اختلاف در متن اصلى و صحیح این کتاب آسمانى، وحدت اسلامى و یکپارچگى حکومت مبتنى بر اصول دینى را به مخاطره اندازد. به هر حال، نقطة مثبت عمل عثمان در این بود که خیرخواهى اطرافیان را پذیرفت و در انجام درخواست آنان تسریع کرد. همین امر سبب شده است که تصمیمات وى را سنجیده شمارند و نام وى را به نیکى برند. اما کسانى که در این ماجرا به مخالفت و مقاومت برخاستند، بعدها [49] حتى همین تدبیر خوب او را ناپسند مىدانستند (طبرى، تفسیر، ج 1، ص 2952). با این همه، شخصیتهاى بزرگى چون على و عبدالله بن عمر نیز که در مسائل سیاسى و شخصى با عثمان دشمنى داشتند، در این کار وى را تأیید کردند.[21]
در سرفصل بحث، روایتى را که مضمون آن گذشت، از آن جهت روایت غالب و مشهور نامیدم که در متون ادبى، حدیثى، تفاسیر قرآن و کتب تاریخى بیشتر آمده است. اما در اینجا هم با همان وضعیتى روبروییم که در روایات دستة نخست یعنى جمع ابوبکر گذشت. پذیرش ظاهرى این روایت چندان آسان نیست، چرا که سلسلة سند آن تا أنس بن مالک[22] بیشتر پیش نمىرود و بنابراین به هیچ شاهد عینى اى نمىرسد. بیفزاییم که نقد و ارزیابى روایات دیگر در این باب نشان داده است که بر روایاتى از این دست نمىتوان اعتماد کرد.
ب ـ روایات مختلف و ارزیابى آنها
اصالت دیگر روایات اختلافى در این باب چندان کمتر از روایت رایج و متداول نیست، زیرا مراجعى که این روایات به آنها مىرسند، از قبیل عبدالله بن زبیر، کثیر بن افلح و زهرى، از مهمترین راویان آن دورهاند. بنابراین لازم است صحت و اعتبار هر روایت را جداگانه بررسى کنیم.
در المقنع روایتى هست که در آن نام سعید بن عاص نیامده و به جاى وى از عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن عباس نام مىبرد. فرد نخست را به تقوا و غیرت فراوان ستودهاند و او را در حفظ حدیث و توانایى بر کتابت مشهور دانستهاند. مىگویند وى حتى مجموعهاى حدیثى هم گردآورى کرده بوده است.[23] با این همه، شرکت او در این هیئت بعید بهنظر مىرسد، زیرا پدر وى که عثمان در سال 28 هجرى [500] وى را از حکومت مصر عزل کرده بود،[24] به صف مخالفان خلیفه پیوسته بود. درباب ابنعباس هم باید گفت که وى به سبب دانش فراوانش در کلام و تفسیر[25] فردى مناسب براى این مسئولیت بهشمار مىآمده، اما آوردن نام او در شمار هیئت مذکور، بىتردید بدان سبب بود که برخى مایل بودهاند فردى از افراد منتسب به خانوادة پیامبر نیز در تدوین متن رسمى قرآن حضور داشته باشند.
منبعى دیگر[26] نام أُبىّ بن کعب را نیز به این چهار تن مىافزاید. وى یکى از مشهورترین حافظان قرآن و از جمله کسانى است که مصحف قرآنى مهمى براى خود تهیه کرده بود.[27] اما دشوار مىتوان حضور أُبىّ بن کعب در هیئت مذکور را پذیرفت. اطلاعات موثقى که واقدى به ما مىدهد حاکى است که وى دو یا سه سال پیش از این زمان یعنى در سال 22 هجرى درگذشته است.[28] اما اینکه سال وفات وى سال 30 یا 322 باشد، محل تردید است و بعید نیست آن را ساخته باشند تا وى را در جمع قرآن بهدست عثمان مشارکت دهند.
دو روایت دیگر در دست است که مىگویند در کنار زید تنها یک نفر قرشى وجود داشته است. یکى از این دو روایت، آن قرشى را سعید بن عاص[29] مىداند که در فهرست نامهاى 4 گانة بالا به نام او برخوردیم. بنابر این روایت، عثمان [511] در میان صحابة پیامبر از داناترین افراد در عربیت و نیز نگارش خط عربى سراغ گرفت. گفتند سعید بهترین عربىدان و زید نویسندهاى تواناست. لذا اولى املا مىکرد و دومى مىنوشت. اگر اشتباه نکنم این روایت از دستکارى در روایت متداول ساخته شده است. نام عبدالرحمن بن حارث را علىالارجح حذف کردهاند، چراکه در این کار هیچ نقش مهمى براى وى نمىیافتهاند. اگر این استنتاج درست باشد، روایت حاضر مبتنى بر روایت رایج و از همین رو متأخر است.
روایت دوم[30] در کنار زید بن ثابت از ابان بن سعید بن عاص نام مىبرد. وى على الارجح از بستگان همین سعید است که در بالا به او اشاره کردیم. ابان از کاتبان پیامبر بود[31] که بنا به روایت طبرى (تاریخ، ج 1، ص 2349) در نبرد یرموک به سال 14 هجرى درگذشته است. روایت دیگر وى را درگذشته به سال 299 هجرى مىداند. این تاریخ از این ادعا ناشى شده که وى در کار تدوین نسخة عثمان همکارى داشته است، حال آنکه وى دست کم دو سال پیش از این از دنیا رفته است. بنابراین قرطبى و ابنعطیه به درستى این روایت را در شمار اخبار ضعیف جاى مىدهند.
در این میان به روایتى نادر در نوع خود برمىخوریم که سیوطى[32] اینچنین ما را از آن مطلع ساخته است: «ابنابى داوود از محمد بن سیرین و او از کثیر بن أفلح[33] نقل مىکنند که چون عثمان تصمیم به کتابت و توحید مصاحف گرفت، 12 تن از قریش و انصار را گرد هم آوردند. آنگاه به سراغ ربعةاى[34] که در خانة عمر بود فرستادند و آن را آوردند. عثمان با ایشان شرط کرد که چون در آیهاى اختلاف داشتند، [522] آن را به تأخیر اندازند. ابنسیرین مىگوید: به گمان من، آنها آیه را به تأخیر مىانداختند تا ببینند چه کسى به آخرین عرضة قرآن [بر پیامبر] نزدیکتر و آشناتر بوده است.» نمىدانیم این مطلب مرتبط است با آن روایتى که مىگوید عثمان ابا نداشت از اینکه از افرادى پرس و جو کند که حوالى سه روز مسافرت با شهر مدینه فاصله داشتند.[35] اما قسطلانى[36] که اطلاعات خود را از همان منبعى اخذ کرده که سیوطى گرفته بود به اسامى این 122 تن، نام أبىّ بن کعب و مصعب بن سعد را مىافزاید، اما ابنسعد (ج 3، جزء 2، ص 62، ص 19 بهبعد) بهجز أبىّ، از زید بن ثابت نام مىبرد. و کنز العمّال (ج 1، شماره 4763) علاوه بر این دو از سعید بن عاص نام مىبرد، اما تمام 122 قریشى را ذکر نمىکند.
این روایت هیچ بهرهاى از حقیقت ندارد. به نظر مىرسد که افزایش تعداد حاضران در هیئت مذکور به منظور پررنگ کردن نقش مدنىها در تدوین نهایى قرآن بوده است. عدد 12 نیز گزافى بیش نیست، چون تنها آدمى را به یاد 12 نقیب موسى از میان اسباط 12 گانة بنىاسرائیل (مائده، 12) مىاندازد. تردید ما وقتى بیشتر مىشود که مىبینیم نام اغلب این 12 تن هیچگاه برده نمىشود. و سرانجام آنکه، چنانکه خواهیم دید، قلمداد کردنِ عمل هیئت مذکور به عنوان تثبیت متن [قرآن] تصورى اشتباه است.
سیوطى[37] روایتى دیگر به نقل از کتاب ابوبکر بن أشته[38] ذکر مىکند که از روایت رایج بسیار دورتر است. در این روایت عبدالله بن زبیر مىگوید: مردى بر عمر وارد شد و به او خبر داد که مردم درباب قرآن با یکدیگر اختلاف مىورزند. پس عمر دستور داد که قرآن را بر یک قرائت گردآورى کنند، اما خود پیش از اتمام کار کشته شد. پس از این ماجرا همان فرد بار دیگر نزد عثمان آمد و نکتهاى را که به عمر گفته بود با وى در میان گذاشت. عثمان تصمیم گرفت تمام مصاحف قرآن را گردآورد و به ابنزبیر نیز دستور داد مصحف عایشه را نزد وى آورد. چون همگان آن را دیده و بسیار پسندیدند، [53] عثمان فرمان به نابودى دیگر قرآنها داد.[39] میان این روایت و اطلاعات برگرفته از منابع دیگر[40] پیوندى آشکار مىبینیم. هر دو مىگویند که عمر پیش از جمع قرآن کشته شد. روشن است که این روایت مىکوشد از اهمیت نقش عثمان در این ماجرا، به نفع سلَفش عمر بکاهد؛ شبیه به همان قصهاى که در عهد قدیم راجع به نقش داوود و سلیمان در بناى معبد هیکل مىبینیم.[41] تعجبى نیست که این روایت مصحف عایشه را، به گونهاى جانبدارانه، یگانه مبناى یکسان سازى قرآنها مىداند، چراکه عایشه از طریق خواهرش اسماء با تمام زُبیریان نسبت دارد.
ج ـ نقد و بررسى روایت متداول
ج ـ 1 ـ اعضاى هیئت
حال که این بحث به مردود دانستن روایات مختلف و اطلاعات آنها درباب ترکیب هیئت مدونان قرآن انجامید، باید به ارزیابى روایت رایج بپردازیم و معلوم کنیم تا چه اندازه مىتوان بر این روایت تکیه کرد.
نخست از ویژگىهاى شخصیتى 4 عضو اصلى هیئت آغاز مىکنیم.
زید بن ثابت اهل مدینه و از بنى نجار، یکى از تیرههاى قبیلة خزرج بود. هنگامى که جوانى بیش نبود، در شمار کاتبان ویژة پیامبر و امر کتابت وحى درآمد.[42] همو مصحف حفصه را کتابت کرد[43] و در عهد عثمان به منصب قضاوت رسید.[44] منابع دیگرى او را کلیددار خزینة عثمان مىدانند[45] و دستة سوم مىگویند از جمله عاملان دیوانى در دستگاه خلافت عثمان بود.[46] از آنجا که از نزدیکان و یاوران عثمان بهشمار مىرفت،[47] پس از قتل وى در جبهة بنى امیه باقى ماند و از بیعت با على سرباز زد.[48] بنا به قول مشهور در سال 45 هجرى درگذشت.[49] [544]
سعید بن عاص اندکى پس از هجرت به دنیا آمد. اموى بود و از نزدیکان عثمان بهشمار مىآمد. با زنان بسیارى از جمله دو دختر عثمان ازدواج کرد.[50] وى پس از برکنارى ولید بن عقبة در سال 29 هجرى، از سوى عثمان حاکم کوفه شد و تا پایان سال 344 هجرى در این منصب باقى ماند.
عبدالرحمن بن حارث تقریباً همسنّ سعید بود و از خاندان برجسته و بانفوذ مخزوم در شهر مکه به شمار مىرفت. وقتى پدرش به بیمارى طاعون درگذشت، عمر با مادرش فاطمه ازدواج کرد. در شمار زنان عبدالرحمن به دختر ابوبکر، دختر زبیر و دختر عثمان برمىخوریم که آخرى همان مریم بنت عثمان است که زمانى همسر سعید بن عاص بوده است. منابع کهن از نقش سیاسى عبدالرحمن بن حارث چندان اطلاعى به دست نمىدهند. ظاهراً پیوند وى با بنى امیه تا آخر عمرش محکم باقى ماند، چه دو دختر وى با دو چهرة پرنفوذ بنى امیه، یعنى معاویة و سعید بن عاص ازدواج کرده بودند.[51]
عبدالله بن زبیر نیز هم سال با عبدالرحمن و از خاندانى بانفوذ در مکه بود. وى از جانب مادرش أسماء، نوة ابوبکر و خواهرزادة عایشه، و از جانب دیگر ناپسرى خلیفه عمَر به شمار مىآمد. جنگجویى شجاع، مشهور به تقوا، و بسیار عابد و روزهدار بود. بااین همه، از آنجا که پدرش زبیر در هواى خلافت پس از عثمان، شورشیان علیه خلیفه را تأیید مىکرد، دشوار مىتوان عبدالله را از حامیان نزدیک به خلیفه عثمان دانست.[52] [555]
ج ـ 1 ـ روش کار در تدوین و صلاحیت اعضاى هیئت در انجام این کار
شک نداریم که زید، به سبب تجربه و کار پیشینش، براى انجام دستور عثمان به توحید مصاحف شایستگى داشت. در حقیقت هیچ کس را توان رقابت با او در این امر نبود و هم از این رو، وى تنها فردى است که تمام روایات تاریخى او را از جمله اعضاى هیئت تدوین قرآن در عهد عثمان مىشمارند.
بهندرت برخى مفسران مسلمان با شگفتى پرسیدهاند چگونه به جاى زید، ابن مسعود نیامده است؛ او که پیش از تولد زید، به اسلام گرویده بود و صاحب دهها فضیلت دیگر بود؟[53] آنگاه خود در نهایت چنین اظهار کردهاند که زید تمام قرآن را از حافظه مىدانست، حال آنکه ابن مسعود تنها هفتاد سوره را از بر بود. چنین دعوى و استدلالى از اساس باطل است. صاحبان این نظر از یک سو، آن روایتى را بد فهمیدهاند که مىگوید پیامبر 700 سوره را در حضور ابنمسعود قرائت کرده بود،[54] حال آنکه زید هنوز کودکى بیش نبود. اینان گویى از یاد بردهاند ابنمسعود خود صاحب نسخهاى از قرآن مخصوص به خود بود که تا مدتها پس از وى همچنان از جایگاه و اهمیتى فراوان برخوردار بوده است. از سوى دیگر، این دسته از عالمان اسلامى از این نکته غافل بودهاند که قرآن عثمان در اصل بر مبناى مصحف حفصه شکل گرفته است و هیچکس بهتر از زید نمىتوانسته این کار را انجام دهد، چه همو خود محرّر و تنها کاتب این نسخه بود. با تمام این احوال به درستى نمىدانیم بهچه سبب نام این این سه نفر قریشى در جمع هیئت تدوین قرآن قرار گرفته است. سعید بن عاص از سال 29 هجرى حاکم کوفه بود و همچنانکه از علل انتخاب وى در این هیئت نیز چیزى نمىدانیم، نمىتوان معلوم کرد آیا واقعاً در زمان شروع به کارِ این هیئت، وى خود به مدینه آمده یا خلیفه او را فراخوانده است. نباید آن روایات را چندان جدى گرفت که مىگویند سعید اوضاع و احوال عراق را نیک مىشناخت و بلافاصله نسبت به دغدغههاى حذیفه [56] واکنش مثبت نشان داد، چراکه اینها همه ضرورت حضور او در هیئت مذکور را ایجاب نمىکند. حال که اطلاعات ما دربارة آن دو قریشى دیگر نیز کمکى در یافتن علت حضور آن دو در هیئت تدوین قرآن نمىکند، باید ببینیم آیا در خود این روایتِ رایج مطلب قابل اعتمادى هست؟
بله هست. عثمان به اعضاى هیئت چنین دستور داد: «اگر در جایى از قرآن اختلاف نظر پیدا کردید، آن را به لسان (لهجة) قریش بنویسید، زیرا قرآن به زبان آنان نازل شده است.»[55] با شنیدن این جمله بهروشنى حس مىکنیم که حضور پررنگ قریشیان در این هیئت براى امانت دارى و تضمین نگارش آن به لهجة قریش بوده است. اما روایتى مشابه، این سه نفر قریشى را داناترین افراد به لهجة قریش مىانگارد، ولى تصمیم نهایى در هنگام اختلاف نظر را به عثمان وامىگذارد. مثلاً وقتى زید تصمیم داشت واژة "تابوه" را در دو آیة بقره، 248 و طه، 39 بنویسد و دیگران بر کتابت "تابوت" تأکید مى ورزیدند، عثمان گفت تلفظ صحیح قریشى این واژه همان تابوت است.[56] رأى عثمان از اساس اشتباه است و این مثال نیز اساساً مثال خوبى نیست. تابوت اصلاً عربى نیست بلکه از زبان حبشى گرفته شده. تلفظِ "تابوهٌ" نیز شکلى نامأنوس و بااشمئزاز داشته است. از سوى دیگر، با شرایط و ویژگىهایى که از آن دوران مىشناسیم، مجادله بر سر وزن صرفى این واژه بعید به نظر مىرسد. نه در سخنان پیامبر چیزى درباب ریشهشناسى واژههاى آن عصر آمده است و نه خلفاى نخست و اتباع ایشان چیزى از دقایق این امر مىدانستند.[57]
دیدگاه مسلمانان در این باب پیوندى وثیق دارد با این مسأله که میان مصحف عثمانى (قرآن رسمى) و جمع نخست زید در عهد ابوبکر چه رابطهاى هست؟ [57] چون قرآن منشأ واحد الهى دارد به پشتوانة این عقیدة کلامى پیشینى، هر دو نسخه از یک درجه از اعتبار برخوردار مىشوند؛[58] اما چون ترجیح قرآن عثمان باید به دلیل قاطعى صورت پذیرد، این عالمان از نظریة قرائات یا احرف سبعة کمک گرفتهاند. بنابر این نظریه، در جمع نخست هر بخش قرآن به یکى از هفت لهجة مختلف عربى نوشته شده بود،[59] اما مصحف عثمانى تنها بر پایة لهجة قریش بود[60] که جبرئیل قرآن را به همان لهجه بر پیامبر قرائت کرده بود.
تمام روایاتى که مىکوشند قرآن عثمانى را به یکى از لهجههاى عرب پیوند دهند باید کنار گذاشته شوند. قرآن به هیچیک از لهجههاى خاص یا محلى عرب نوشته نشده است. زبان قرآن بیشتر از هر چیز به زبان شعر جاهلى مىماند. این شعرها به یک زبان (محلى) نوشته نشده، چه شاعران فراوان بوده و از قبایل مختلفى دور از یکدیگر برخاستهاند که همین امر سبب شده متون شعرى کهن از حیث لهجه بسیار متفاوت از یکدیگرند. از سوى دیگر، این نکته را هرگز نباید از یاد برد که ما نمىتوانیم راز و شیوة نگارش برخى از ویژگىهاى صوتى قرآن هنگام تدوین را، آنهم با خط ناقصى چون خط اولیه عربى دریابیم؛ همان خطى که غالباً حروف صدادار را منعکس نمىکند. بااین همه، هماهنگى فراوان متون لغوى و نحوى نشان از وجود نوعى وحدت زبانى بالفعل در آن دوران دارد. اما اینکه بپنداریم [58] لهجههاى عربى در مناطق گستردهاى از شبه جزیره پنهان بوده است، با آنچه از جغرافیاى زبان در دیگر مناطق جهان مىشناسیم منافات دارد. اینها همه ما را به این نتیجه مىرساند که شعر کهن عربى و قرآن به زبانى فصیح و قابل فهم براى عموم نوشته شده[61] که اختلاف آن با لهجههاى محلى در مراکز فرهنگىاى چون مکه و مدینه بسیار کمتر از دیگر از مناطق دوردست در شبهجزیره بوده است.
گذشته از تمام این فرضیات، اگر عثمان مىخواست بهترین و آشناترین افراد به لهجة قریش را انتخاب کند، باید به سراغ کسانى دیگر مىرفت، نه آنکه اشخاصى منتسب به قریش را برگزیند که در مدینه رشد و تربیت یافتهاند.
از سوى دیگر، توجه به این بخش از روایت که مىگوید زید و همکارانش کار کتابت قرآنها را از روى مصحف حفصه انجام دادند،[62] پاسخ سادهترى براى حل این لُغَز در اختیار مىنهد. با این همه، من همچنان در این امر تردید دارم که آیا اعیان سهگانة قریش که نامشان در هیئت مذکور آمده، حاضر به انجام این استنساخ شدهاند؛ بهویژه آنکه حتى با فرض توانمندى ایشان، این کار بسیار دشوار و نفسگیر بوده است. و چون زید هم خود به تنهایى از انجام کامل این عمل سنگین ـ که 3 یا 4 نسخه را کتابت کند ـ برنمىآمده، حدس من این است که جمعى از کاتبان و ناسخان حرفهاى در این کار دست داشتهاند و زید [59] تنها وظیفة نظارت و راهنمایى را بر عهده داشته است. چندان معلوم نیست که این سه نفر قریشى آیا اساساً از دانش کافى براى مساعدت زید برخوردار بودهاند. با تمام این احوال، این راه حل از تمام نظریاتى که در روایات فوق مطرح مىشود، معقولتر مىنماید.
راه حل دیگرى هم هست که بیشتر به این روایت توجه مىکند که عثمان در کار خود کوشید بیشترین حد ممکن از آیات وحیانى قرآن را گرد آورد.[63] بدین سان، به تمام نقلهاى مختلف آن روایت معروف[64] توجه مىشود که مىگوید آیة 23 سورة احزاب نخست مفقود بود، آن را نزد خزیمة بن ثابت یافتند و در جاى خود قرار دادند. بنابه نقل طبرى (تفسیر، ج 1، ص 200)، در اولین جستجو در متن تدوین یافتة جدید، متوجه نبودِ این آیه شدند، اما در جستجوى دوم، فقدان آیات پایانى سورة توبه را دریافتند و پس از وارسى آنها را نزد یک خزیمة دیگرى یافتند. ترمذى در بخش تفسیر خود، تنها به همین آیات اخیر اشاره مىکند. آن سه تن قریشى طبیعتاً بایست در یافتن چنین امورى نقش پررنگترى مىداشتند، چرا که اینان به دلیل پیوندهایشان با خاندان ثروتمند و بانفوذ، لاجرم بایست بهتر از هر کسى مىدانستند چه کسى چه بخش از مکتوبات قرآنى را در اختیار دارد. اما روشن است که این روایات بخشهایى از ماجراى جمع ابوبکر را با حوادث اینجا خلط کرده یا گمان بردهاند این حوادث در زمان ابوبکر رخ داده است.[65] در عین حال، تمام این روایات [600] با آن نکتة اصلى در روایت جمع عثمان در تعارضند که مصحف عثمان در اصل بر مبناى مصحف حفصه (جمع ابوبکر) تهیه شده است. جایگاه این روایات را باید مانند همان اخبارى دانست که وجوه قرائات و لهجههاى مختلف را در نص عثمانى به دیدة اعتبار مىنگرد. بنابر این روایات، شناسایى مصاحف یا برگپارههاى قرآنى که از شرایط اعضاى هیئت بوده و این سه تن قریشى لاجرم واجد آن بودهاند، کمترین اهمیت علمى نداشته است و این امر اساساً در انتخاب این سه تن در هیئت تدوین قرآن نقشى نداشته است.
پس از این همه کندوکاو، تنها یک احتمال را مىتوانم قطعى بشمارم: قریشىهایى که نامشان در فهرست هیئت تدوین قرآن عثمان ذکر شده، به سبب موقعیت پرنفوذ اجتماعىشان مىتوانستهاند اعتبار این کار را نزد افکار عمومى مسلمانان بالاتر ببرند. اما انجام این
امر صد البته ضرورى نبوده است. دستورالعمل خلیفه [به رعایت لهجة قریش در توحید مصاحف] که صحابة کبار نیز آن را تأیید مىکردند، بهترین توصیهاى است که به ذهن خطور مىکند. اگر قرار بود این فرمان در عمل اجرا شود، دستکم بایست به سراغ مردانى مسنتر، تواناتر و جاافتادهتر مىرفتند.
کسانى که این نتیجهگیرى برایشان راضىکننده نیست، ناگزیر باید بپذیرند که اساساً این سه قریشى هیچگونه همکارى در تدوین قرآن عثمان نداشتهاند و بالتبع تمام این روایات محصول تحریف حقایق تاریخى به نفع مصالح قریش یا انگیزههاى بداند. اما قدم گذاردن در این راه هم مشکلات و تنگناهاى خاص خود را دارد، چرا که امکان ندارد مصالح بنىامیه و بنىزبیر یکجا جمع شوند. پس بهتر است دعوت از این سه قریشى را حقیقتى تاریخى بدانیم، گواینکه مقصود خلیفه از انتخاب ایشان را به درستى درنمىیابیم.
و سرانجام باید گفت که این مسأله چندان از اهمیت و حساسیت برخودار نیست. با در نظر گرفتنِ اصل ماجرا که بایست قرآنهاى متعددى بر مبناى نسخة مادر تدوین و کتابت مىشد، ترکیب هیئتِِ مذکور در درجة دوم اهمیت قرار مىگیرد. مهمتر از آن، این تصمیم اساسى بود که از این پس بر متن واحد و یکسانى از قرآن استناد کنند. در خبر است که «عثمان [61] صحابه را گرد آورد و موضوع را در میان نهاد. در آنجا همگان مسئله را فیصله دادند و تصمیم به اجراى پیشنهاد حذیفه گرفتند.»[66] از اعضاى این مجلس چیزى نمىدانیم. حذیفه چون خودش پیشنهاد دهندة این طرح بوده، حضورش در آن جلسه طبیعى است؛ و بهتر است سعید را نیز از اعضاى این جلسه بهحساب آوریم تا آنکه در شمار اعضاى هیئت.
حال که پذیرفتیم عثمان براى یکسان سازى مصاحف، درواقع کارى جز استنساخ مهمترین مصاحف موجود در مدینه انجام نداد، دیگر موضوع بحث جمع قرآن نخواهد بود، بلکه باید تنها از کار (پروژة) عثمان سخن گفت. تعبیر "جمع" در روایت رایج نیامده، بلکه به شکل پراکنده در روایات دیگر[67] یا در متون تاریخى[68] و کتابهاى علوم قرآنى[69] بدان اشاره شده است. از سوى دیگر نمىتوان در توصیف کار عثمان تعابیرى بهکار برد که تنها در منابع متأخر آمدهاند؛ فىالمثل بگوییم هدف اصلى از جمع عثمان، معناى لغوى و رایج آن نبوده، بلکه مراد اتلاف بوده است.[70] در این استنباط مىتوانیم به عبارت یعقوبى (ج 2، ص 1966) هم استناد کنیم، اما تا آنجا که من مىفهمم، روایت مراد از این جمع را گردآورى و تحصیل متن قرآن مىداند. [622]
د ـ ترتیب سورهها در مصحف عثمان
بهدرستى معلوم نیست سورههاى قرآن در ترتیب مصحف عثمان بر اساس چه ضابطهاى چیده شدهاند. در همین آغاز کار، از میان احتمالات مختلفى که به ذهن مىرسد، باید ضابطة مضمون یا محتوا را کنار بگذاریم، زیرا بر همگان روشن است که نه فقط سورهها، بلکه بسیارى از آیات قرآن نیز به مضامین و موضوعات مختلف مىپردازند. ملاک ترتیب زمانى را نیز باید کنار گذاریم. رعایت این ملاک نه تنها با شرایط زمانى و مکانى آن روزگار منافات دارد (که در بحث از مصاحف غیررسمى پیش از عثمان از آن سخن گفتیم)،[71] بلکه اساساً انجام آن به سبب مشکلات موجود در نگهدارى نسخههاى قرآن ناممکن بوده است. از یک سو، دستهاى از آیات را به دستور خود پیامبر در جاهاى دیگر (و سورههاى قبلى) قرار داده بودند. و از سوى دیگر، هنگام جمع نخست به دست زید، جابهجا شدن بخشهاى مختلف قرآن یقیناً روى مىداده است. هم از این رو، وقتى محمد بن سیرین (م 1100 هـ) مىپرسید از چه رو قرآن را بر حسب زمان نزول مرتب نکردهاند، عکرمة مىتوانست در پاسخ بگوید: «حتى اگر تمام جن و انس دست به دست هم مىدادند، انجام این کار ناممکن بود.»[72] نسلهاى بعدى هم رعایت ترتیب زمانى نزول را در قرآن حرام و انجام آن را بدعت مىشمردند.
با این حساب، تنها این راه باقى مىماند که ترتیب سورهها در مصحف عثمان را مکانیکى و بر اساس طول سورهها بدانیم. دانشمندان اسلامى پیشتر خود به این قاعده اشاره کردهاند: «عثمان قرآن را جمع و تالیف کرد (ألّفه)، سورههاى بزرگ را با سورههاى بزرگ و سوَر کوتاه را با سوَر کوتاه قرار داد.»[73] قرآن رسمى عثمان، صرف نظر از [633] سورة فاتحه، با سورههاى بزرگتر شروع مىشود، پس از آن سورههاى کوتاهتر و در انتها کوچکترین سورهها قرار گرفته است. به عکس آنچه در نگاه نخست به نظر مىرسد، چنین قاعدهاى در چینش سورهها چندان عجیب نیست، زیرا مرتب ساختنِ کتاب بر اساس حجم بخشهاى مختلف آن، چه از بزرگ به کوچک و چه بالعکس، به یک اندازه معقول است. هرکه به دنبال این امر جستجو کند، در میان متون ادبى جهان، نمونههاى متعددى از هر دو شیوه خواهد یافت. در اینجا تنها مایلم این مثال را یادآورى کنم که بخشهاى مختلف میشنا در یهودیت بر اساس تعداد فصولشان مرتب شدهاند.[74]
مسلمانان اولیه براى تعیین طول سورهها، به تعداد آیات هر سوره توجه نداشتهاند، بلکه این کار را با نظر به بلندى ظاهر سوره و بر حسب حجم و تعداد صفحات آن سوره انجام دادهاند. علت این بوده که اندازه و طول آیات در سورهها یکسان نیست. مثلاً سورة هفتم (اعراف) 30 آیه بیشتر از سوره چهارم (نساء) دارد، اما از نظر حجم یک صفحه از سورة نساء کوچکتر است. سورة بیستم (طه) 5 آیه بیشتر از سورة نهم (توبه) دارد، ولى از نظر حجم به نصف سوره توبه هم نمىرسد. سورة بیست و ششم (شعراء) از نظر حجم یک چهارم سورة دوم (بقره) است، اما تنها 69 آیه کمتر از بقره دارد. با این همه، باید به خاطر داشت که ملاک حجم یا اندازة ظاهرى سوره همهجا و بهدقت رعایت نشده: در مواردى از این اصل تخلف شده است. من براى تبیین این نکته جدول زیر را تهیه کردهام که در آن نام و شمارة سوره در ترتیب رسمى قرآن همراه با تعداد آیات و اندازة آن سوره بر حسب تعداد صفحات و سطور در چاپ فلوگل (1858 م)[75] آمده است. آنگاه در ستون آخر، جایگاه هر سوره را بنابر ترتیب و اندازهگیرى دقیق صفحات و سطور آن آوردهام. [644]
الف: نام سوره
ب: شمارة سوره در ترتیب رسمى
ج: تعداد آیات
د: تعداد صفحات کامل
هـ : تعداد سطرهاى اضافه
و: جایگاه دقیق سوره از نظر حجم
الف |
ب |
ج |
د |
هـ |
و |
فاتحه |
1 |
7 |
ـ |
5 |
2 |
بقره |
2 |
286 |
22 |
11 |
4 |
آلعمران |
3 |
200 |
13 |
11 |
3 |
نساء |
4 |
175 |
14 |
4 |
7 |
مائده |
5 |
120 |
10 |
18 |
6 |
انعام |
6 |
165 |
11 |
16 |
5 |
اعراف |
7 |
205 |
13 |
3 |
9 |
انفال |
8 |
76 |
4 |
20 |
11 |
توبه |
9 |
130 |
9 |
21 |
16 |
هود |
10 |
109 |
7 |
1 |
17 |
یونس |
11 |
123 |
7 |
7 |
10 |
یوسف |
12 |
111 |
6 |
20 |
12 |
رعد |
13 |
43 |
3 |
7 |
18 |
ابراهیم |
14 |
52 |
3 |
8 |
26 |
حجر |
15 |
7 |
99 |
18 |
28 |
نحل |
16 |
7 |
128 |
6 |
20 |
اسراء |
17 |
111 |
6 |
4 |
33 |
کهف |
18 |
110 |
6 |
6 |
24 |
مریم |
19 |
98 |
3 |
18 |
22 |
طه |
20 |
135 |
5 |
7 |
8 |
انبیاء |
21 |
112 |
4 |
9 |
21 |
حج |
22 |
78 |
5 |
ـ |
40 |
مؤمنون |
23 |
118 |
4 |
7 |
39 |
نور |
24 |
64 |
5 |
6 |
27 |
فرقان |
25 |
77 |
3 |
14 |
23 |
شعراء |
26 |
227 |
5 |
15 |
29 |
نمل |
27 |
95 |
4 |
18 |
37 |
قصص |
28 |
88 |
5 |
4 |
19 |
عنکبوت |
29 |
69 |
4 |
ـ |
25 |
روم |
30 |
60 |
3 |
6 |
43 |
لقمان |
31 |
34 |
2 |
2 |
34 |
سجده |
32 |
30 |
1 |
1 |
14 |
أحزاب |
33 |
73 |
5 |
7 |
13 |
سبأ |
34 |
54 |
3 |
9 |
42 |
فاطر |
35 |
45 |
3 |
2 |
30 |
یس |
36 |
83 |
3 |
ـ |
41 |
صافات |
37 |
182 |
4 |
ـ |
35 |
ص |
38 |
88 |
3 |
1 |
36 |
زمر |
39 |
75 |
4 |
5 |
38 |
غافر |
40 |
85 |
4 |
18 |
15 |
فصلت |
41 |
54 |
3 |
3 |
46 |
شوری |
42 |
53 |
3 |
7 |
48 |
زخرف |
43 |
89 |
3 |
11 |
57 |
دخان |
44 |
59 |
1 |
1 |
47 |
جاثیه |
45 |
36 |
1 |
21 |
31 |
احقاف |
46 |
35 |
2 |
1 |
45 |
محمد |
47 |
40 |
2 |
6 |
58 |
فتح |
48 |
29 |
2 |
7 |
56 |
حجرات |
49 |
18 |
1 |
10 |
59 |
ق |
50 |
45 |
1 |
12 |
55 |
ذاریات |
51 |
60 |
1 |
12 |
51 |
طور |
52 |
49 |
1 |
7 |
50 |
نجم |
53 |
62 |
1 |
11 |
32 |
قمر |
54 |
55 |
1 |
11 |
44 |
الرحمن |
55 |
78 |
1 |
15 |
53 |
واقعه |
56 |
96 |
1 |
18 |
54 |
حدید |
57 |
29 |
2 |
7 |
49 |
مجادله |
58 |
22 |
1 |
20 |
60 |
حشر |
59 |
24 |
1 |
18 |
48 |
ممتحنه |
60 |
13 |
1 |
9 |
52 |
صف |
61 |
14 |
ـ |
20 |
67 |
جمعه |
62 |
11 |
1 |
ـ |
68 |
منافقون |
63 |
11 |
ـ |
17 |
69 |
تغابن |
64 |
18 |
1 |
ـ |
65 |
طلاق |
65 |
12 |
1 |
4 |
72 |
تحریم |
66 |
12 |
1 |
ـ |
74 |
ملک |
67 |
30 |
1 |
7 |
76 |
قلم |
68 |
52 |
1 |
7 |
62 |
حاقه |
69 |
52 |
1 |
4 |
64 |
معارج |
70 |
44 |
1 |
ـ |
66 |
نوح |
71 |
29 |
ـ |
5 |
2 |
جن |
72 |
28 |
ـ |
5 |
2 |
مزمل |
73 |
20 |
ـ |
5 |
2 |
مدثر |
74 |
55 |
1 |
2 |
77 |
قیامة |
75 |
40 |
ـ |
16 |
73 |
انسان |
76 |
31 |
1 |
1 |
78 |
مرسلات |
77 |
50 |
ـ |
20 |
79 |
نبأ |
78 |
41 |
ـ |
18 |
63 |
نازعات |
79 |
46 |
ـ |
18 |
75 |
عبس |
80 |
42 |
ـ |
14 |
80 |
تکویر |
81 |
29 |
ـ |
11 |
89 |
انفطار |
82 |
29 |
ـ |
11 |
89 |
مطفّفین |
83 |
36 |
ـ |
17 |
85 |
انشقاق |
84 |
25 |
ـ |
10 |
84 |
بروج |
85 |
22 |
ـ |
11 |
88 |
طارق |
86 |
16 |
ـ |
10 |
98 |
أعلی |
87 |
19 |
ـ |
7 |
82 |
غاشیه |
88 |
26 |
ـ |
10 |
90 |
فجر |
89 |
30 |
ـ |
13 |
92 |
بلد |
90 |
20 |
ـ |
8 |
87 |
شمس |
91 |
15 |
ـ |
6 |
96 |
لیل |
92 |
21 |
ـ |
8 |
86 |
ضحی |
93 |
11 |
ـ |
4 |
91 |
شرح |
94 |
8 |
ـ |
3 |
1 |
تین |
95 |
8 |
ـ |
4 |
93 |
علق |
96 |
19 |
ـ |
7 |
95 |
قدر |
97 |
5 |
ـ |
3 |
99 |
بینه |
98 |
8 |
ـ |
9 |
100 |
زلزله |
99 |
8 |
ـ |
4 |
101 |
عادیات |
100 |
11 |
ـ |
4 |
104 |
قارعه |
101 |
9 |
ـ |
4 |
94 |
تکاثر |
102 |
8 |
ـ |
3 |
97 |
عصر |
103 |
3 |
ـ |
2 |
102 |
همزة |
104 |
9 |
ـ |
4 |
105 |
فیل |
105 |
5 |
ـ |
3 |
107 |
قریش |
106 |
4 |
ـ |
2 |
109 |
ماعون |
107 |
7 |
ـ |
3 |
103 |
کوثر |
108 |
3 |
ـ |
1 |
106 |
کافرون |
109 |
6 |
ـ |
3 |
110 |
نصر |
110 |
3 |
ـ |
2 |
111 |
مسد |
111 |
5 |
ـ |
2 |
112 |
اخلاص |
112 |
4 |
ـ |
2 |
113 |
فلق |
113 |
5 |
ـ |
2 |
114 |
ناس |
114 |
6 |
ـ |
2 |
106 |
با مرور این جدول درمىیابیم که ترتیب رسمى قرآن با ترتیب آیدهآل (و دقیق آن برحسب حجم سورهها) بسیار متفاوتند. فقط شش سوره در جاى خود قرار گرفتهاند: آلعمران (3)؛ یوسف (12)؛ انبیاء (21)؛ ذاریات (51)؛ عبس (80) و انشقاق (84). این امر آدمى را به تعجب و پرسش وامىدارد که با آنکه اجراى کامل و دقیق این قاعده ممکن بوده، بهراستى چرا نظام دقیق سورهها بر اساس حجم یا طولشان بهطور کامل رعایت نشده است؟
منشأ برخى بىدقتىها از اینجاست که بسیارى از سورهها را احتمالاً کاتبان مختلف بر روى صحیفههاى نایکسان و با خطوط متفاوت نگاشتهاند و همین امر اندازة دقیق و واقعى سورهها را برهم مىزد. اما در مواردى که این قاعده به شکل فاحشى رعایت نشده است، نمىتوان به این تفسیر و تعلیل استناد کرد. مثلاً ما واقعاً درنمىیابیم چرا سورههاى رعد (13)، ابراهیم (14) و حجر (15) که 3 یا 5/3 صفحه بیشتر نیستند در میان سورههایى قرار گرفتهاند که طول هر یک دستکم 7 صفحه است؛ یا نمىتوانیم توضیح دهیم که چرا سورة انفال (با 5 صفحه) پیش از سورة توبه (با 10 صفحه) قرار گرفته و سورة سجده (با 5/1 صفحه) پیش از سورة احزاب (با 3/5 صفحه) واقع شده است؟ از سوى دیگر دشوار مىتوان پذیرفت که مصحف حفصه فاقد صفحاتى یکسان بوده باشد. تنها این احتمال باقى مىماند که بگوییم ترتیب کنونى سور ناشى از وضعیت ناآمادة متن قرآن در صحیفههاى حفصه باز مىگردد که زید ـ خواه به دلایل شخصى یا به سبب پذیرش قوانین روزگار خود ـ جرأت تغییر آن یا دستکم اصلاح اساسى آن را نداشته است. دور نیست که بپنداریم او دربند اسباب و قیود مختلف بوده است. همچنین مىتوان گفت انگیزة انتخاب این روش غریب، ترس از انجام کامل کار تدوین قرآن بوده است، تا مگر کمال هرچه بیشتر آن سبب چشمزدن نیروهاى شرور و پنهان نشود. این تصور خرافى همواره در میان تمام اقوام بدوى رواج داشته است.
اختلاف ترتیب کنونى سورهها با ترتیب ایدهآل بر اساس طول، تنها در دو جا بهگونهاى رضایتبخش قابل فهم است. یکى که بزرگترین و مهمترین اختلاف موجود در مصحف رسمى نیز بهشمار مىآید، عبارت است از قرار گرفتن سورة فاتحه تنها با پنج سطر طول، درست پیش از بلندترین سورة قرآن یعنى بقره. اختلاف کماهمیت دیگر آن است که کوچکترین سورة قرآن ـ کوثر تنها با یک سطر طول ـ در انتهاى قرآن قرار نگرفته است. قرآن به سورههاى فلق و ناس ختم مىشود که هریک دو سطرند. محتواى این دو سوره همانند سورة نخست قرآن دعایى است و همین امر آدمى را به این گمان وامىدارد که این دو عمداً در انتهاى قرآن قرار گرفتهاند. حتى اگر مدوّن متن دربندِ هیچ عقیدة خرافى یا دینى نبوده باشد، این عمل او چندان تعجبانگیز نیست، چه مناسب است کتاب مقدس چون قرآن با دعاى حمد و سپاس آغاز شود و با دعاهاى حفظ و سلامت پایان پذیرد. پیشتر درباب تعلق این دو سوره به متن قرآن یا عدم آن به تفصیل بحث کردیم.[76]
نمىتوان به قطع و یقین گفت که نسبت به تعداد سورههاى قرآن در مصحف عثمان تمایل خاصى وجود داشته است. این نکته عیناً در باب تعداد سورهها در مصاحف ابنمسعود و أبىّ نیز صادق است. لذا بهتر است این تعداد خاص سورهها را صرفاً تصادفى بدانیم.
منابع
1. ابناثیر، عزّالدین ابوالحسن على، الکامل فى التاریخ=Chronicon ، تحقیقِ C[arl]. J[uhans]. Tornberg، 14 جلد، لایدن، 1851 ـ 1871.
2. ابناثیر، عزّالدین ابوالحسن على، أُسدالغابة [فى معرفة الصحابة، قاهره، 1280 ـ 1286 (م)].
3. ابنتغرى بَردى > ابوالمحاسن بن تغرى بَردى.
4. ابنحجر، ابوالفضل محمد بن على، الاصابة فى تمییز الصحابة [کلکته، 1856 ـ 1893 (م)].
5. ابنخلدون، المقدمة، بیروت، 1886.
6. ابنخلدون، تاریخ، بولاق، 1284 ق. [در متن گاه این اثر چاپ قاهره خوانده شده است.]
7. ابنسعد، محمد، طبقات، تحقیقِ Sachau و دیگران [با همکارى بروکلمان، هوروویتس، لیپرت، مایسنر، میتْوُخ، شوالى، و سترستئن، 8 جلد، لایدن، 1904 ـ 1917، ج 9، فهرستها، 1921م. (م)].
8. ابنعطیة، عبدالحق بن ابىبکر بن عبدالملک المحاربى المغربى، مقدمة لکتاب الجامع المحرر الصحیح الوجیز فى تفسیر القرآن العزیز، مخطوط Sprenger 408 ، برگ 1 ـ 92الف.
9. ابنقتیبة، ابوعبدالله محمد بن مسلم الدینورى، کتاب المعارف =Handbuch der Geschichte، تحقیقِ Wüstenfeld، گوتینگن، 1850 (تجدید چاپ در مصر).
10. ابنندیم، الفهرست، تحقیقِ G. Flügel [لایپزیک، 1871 ـ 1872].
11. ابنهشام، سیره، تحقیقِ Wüstenfeld، 2 جلد، گوتینگن، 1856 ـ 1860م. [براى ترجمة آلمانى <. [Weil, G
12. ابواسحاق شیرازى، التنبیه
(= Jus Shafiiticum)، تحقیقِ A.W.T. Juynboll، لایدن، 18799.
13. ابوتمّام، دیوان الحماسة [از این اثر چاپهاى متعددى در دست است، اما بهدرستى معلوم نیست مؤلفان کدام چاپ را مورد نظر داشتهاند. سه چاپ قدیمى که محتملاً یکى از آنها مورد ارجاع نُلْدکه و شوالى بوده اینهایند: تحقیقِ فرایتاگ، بن، 1244 ـ 1264ق/ 1828 ـ 1847م، دو جلد؛ تصحیحِ کبیرالدین احمد و غلام ربانى، کلکته، چاپ سنگى، یک جلد، 1273ق/ 1856م؛ قاهره، مطبعة بولاق، 1286 ـ 1292ق/ 1869 ـ 1875م. (م)].
14. ابوالفداء، [عمادالدین اسماعیل بن على]، تحقیقِ Reiske [هرچند یوهان یاکوب رایسکه Johann Jakob Reiske آلمانى در سالهاى 1770 و 1771 ترجمهاى لاتینى از تقویم البلدان، مشهورترین کتابِ ابوالفداء را در مجلهاى در هامبورگ منتشر کرده، اما به نظر مىرسد، مراد مؤلفان اثر دیگر وى، یعنى المختصر فى اخبار البشر است که بعدها در 4 جلد انتشار یافته است: المختصر فى اخبار البشر: تاریخ ابوالفداء، 4 جلد در دو مجلد، بیروت، دارالمعرفة، بىتا. به گفتة همیلتون گیب (مقالة «ابوالفداء» در دایرةالمعارف اسلام، لایدن، ویرایش دوم، ج 1، ص 119)، این اثرِ ابوالفداء در تاریخ شرقشناسى قرون هجدهم و نوزدهم منبعى بسیار مهم بهشمار مىآمده است. بروکلمان هم (مقالة «ابوالفداء» در دایرةالمعارف اسلام، لایدن، ویرایش اول، ج 1، ص 85 ـ 86) بهتفصیل نام تمام آثار کهن فرنگى را برمىشمارد که بهنحوى ترجمه، تصحیح یا تلخیصى از این کتاباند؛ آثارى از رایْسْکِه (لایپزیک، 1754؛ کپنهاگ، 1789 ـ 1794)، گاگْنیِر (آکسفورد، 1722،)، امبرایت گوتینگن، 1816)، فلایْشِر (لایپزیک، 1831)، نوئل دسوِرگر (پاریس، 1837) و ویلیام میور (لندن، بىتا). بر این اساس مشخصات کامل کارهاى رایسکه در باب المختصر که در قرن هجدهم فراهم آمده از این قرار است:
1. Abulfedae annales moslemici lat. ex arab., fecit J.J. Reiske (up to the year 406 = 1015-1016), Leipzig, 1745, 1778.
2. Abulfedae Annales Moslemici arab. et lat. op. stud. J.J. Reiskii, ed. J.G. Chr. Adler, Copenhagen, 1789 – 1794.(م) . (.[
3. ابوالفرج اصفهانى، کتاب الاغانى، بولاق [20 جلد، 1285ق/ 1868 ـ 1869م. (م)].
4. ابوالمحاسن بن تغرى بردى، تحقیقِ Juynboll، و تحقیق Popper. [جمالالدین ابوالمحاسن یوسف بن تغرىبردى اتابکى (813 ـ 879 ق) آثار زیادى از خود بهجا گذاشته است. تنها کتاب وى که تا زمان تألیف تاریخ قرآن نُلدکه ـ شوالى در اروپا انتشار یافته بوده، و در اینجا مراد مؤلفان مىتواند باشد، النجوم الزاهرة فى ملوک مصر و القاهرة است. یُنبُل و ماتْس قسمتهایى از این کتاب را با عنوان تاریخ ابوالمحاسن ابنتغرى بردى (از سال 20 تا 365 ق) در دو جلد (لایدن، 1885 ـ 1861) منتشر کردند و بخشهایى دیگر (از سال 366 تا 566 و از سال 746 تا 872 ق) را پاپِر در برکلى (1909 ـ 1929) انتشار داد. بعدها این کتاب به صورت کامل در 16 جلد از سوى وزارة الثقافة و الارشاد القومى (قاهره) در میانه سالهاى 1346 ـ 1392 ق/ 1929 ـ 1972 م چاپ شد. (م)]
5. الاتقان > سیوطى.
6. احمد بن حنبل، المُسند، 6 جلد، قاهره، 1896.
7. الاغانى > ابوالفرج اصفهانى.
8. امرىء القیس، تحقیقِ Ahlwardt [احتمالاً مراد مؤلفان چاپ آلوارت از دیوان شش شاعر کهن عرب
Six The Diwans of the Ancient Arabic Poets است که وى در سال 18700 در لندن به چاپ رسانید و در آن، علاوه بر دیوان امرىء القیس به روایت سکرى، چند قطعة تازه را افزود (م)].
9. أُسدالغابة > ابناثیر.
10. اوس بن حَجَر [ظاهراً مراد مؤلّفان چاپى از دیوان اوس بن حجر است که گایر (R. Geyer) در سال 1892 میلادى در وین به چاپ رسانید. چاپ کاملتر این اثر را با عنوان دیوان اوس بن حجر، محمد یوسف نجم در سال 1960م در بیروت (دار صادر) منتشر کرده است. براى مشخصات کامل کتابشناختى چاپ گایرGeyer, R.< (م)].
11. بُخارى، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، الصحیح او الجامع الصحیح، 10 جلد، قاهره، 1303.
12. بِرگِوى (برگیلى)، تقىالدین محمد بن پیرعلى. مخطوطِ. .Göttingen Asch [نُلدکه و شوالى به اشتباه وى را متوفاى سال 970 هجرى مىخوانند. نام صحیح وى بِرگِوى (منسوب به شهر بِرگى)، و سال تولد و وفاتش 929 (یا 926) تا 981 هجرى است. اغلب فهرستنویسان چون عمررضا کحاله و اسماعیل باشا بغدادى شهرتش را بِرکَوى ضبط کردهاند. وى نحوى، محدث، مفسّر و فقیه صوفى حنفى است که در بالیکَسیر ترکیه زاده شد، بیشتر ایام تحصیلش را در استانبول گذراند و در شهر بِرگى وفات یافت. از او قریب 60 کتاب در حوزههاى مختلف علوم اسلامى در دست است (نک. اسماعیل باشا بغدادى، هدیة العارفین، بیروت، 1955، ج 2، ص 252؛ دانشنامة جهان اسلام، ج 3، ص 186 ـ 187). به درستى معلوم نیست که نُلدکه و شوالى به کدام یک از آثار وى ارجاع مىدهند. عنوانى که ایشان نام مىبرند [Katechismus] اشاره به نامى کلى چون «اعتقادنامة برگوى» است. تنها اثرى که ممکن است این ویژگى را داشته باشد، کتابى با عنوان آداب البرکوى است که بسیارى از عالمان تُرک هم بر آن شروحى نوشتهاند (عمررضا کحاله، معجم المؤلفین، ج 9، ص 123 ـ 124). دست آخر باید گفت، صرف نظر از مراد و منظور واقعى مؤلفان، هیچیک از آثار برگوى در بحث حاضر ارزش استناد و ارجاع نداشته است. (م)]
13. بغدادى، عبدالقاهر بن طاهر، الناسخ و المنسوخ (مخطوطِ Petermann I 555).
14. بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، تحقیقِ M.J. de Goeje، لایدن، 1866.
15. تبریزى، ولىالدین محمد بن عبدالله، مشکاة المصابیح، ترجمة انگلیسى از A.N. Matthews، کلکته، 1809 ـ 1810 [ترجمة دیگر از J. Robson، 4 جلد، لاهور، 1963 ـ 1965م؛ چاپ جدید: الخطیب العمرى (التبریزى)، محمد بن عبدالله، مشکاة المصابیح، تحقیقِ محمد ناصر الالبانى، 2 جلد، بیروت، المکتب الاسلامى، 1405ق. (م)].
16. ترمذى، ابوعیسى محمد بن عیسى، السنن او الجامع الصحیح، 2 جلد، دهلى، 1315ق.
17. تقىالدین محمد بن پیرعلى > بِرگِوى (برگیلى)
18. التنبیه > ابواسحاق شیرازى.
19. جوهرى، [اسماعیل بن حماد،] الصحاح [تاج اللغة و صحاح العربیة]، بولاق، 1282 ـ 1292 ق.
20. الحماسة > ابوتمّام.
21. خازن، علاءالدین على بن محمد بغدادى، تفسیر، 4 جلد، قاهره، 1309.
22. خزرجى، [صفىالدین احمد بن عبدالله،] خلاصة تذهیب [تهذیب] الکمال فى أسماء الرجال، قاهره، 1322. [این اثر را اخیراً (1422 ق) دارالکتب العلمیة در بیروت، همراه با تحقیق مجدى منصور الثورى منتشر ساخته است. (م)]
23. خلاصة > خزرجى
24. دیوان هذیل، تحقیق کُزِگارتِن [لندن، 1854. نیز براى اطلاعات کامل کتابشناختى < Kosegarten (م)].
25. ذهبى، تاریخ الاسلام، مخطوطِ Paris 1880 und Gothan
26. ذهبى، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد [بىتا].
27. زمخشرى، کشاف، قاهره، 1308؛ کلکته، 1856.
28. سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، کلکته، 1852 ـ 1854 [مؤلفان در موارد معدودى به چاپ قاهره، 1306 نیز ارجاع مىدهند (م)].
29. شرح عقیلة در Mémoires de l’académie des inscription، ج 50 [مراد از عقیلة کتابى از شاطبى (متوفاى 538 ق) با عنوان عقیلة أتراب القصائد فى أسنى المقاصد است که شروح بسیار زیادى بر آن نوشتهاند. این اثر خود درواقع قصیدهاى 300 بیتى مختوم به (راء) است که سراینده در آن المقنعِ ابوعمرو دانى را تلخیص و به نظم درآورده است. دو شرح مهم بر این اثر یکى جمیلة أرباب المراصد (از جعبرى) و دومى الوسیلة الى کشف العقیلة (نگاشتة سخاوى) است. ظاهراً مراد مؤلفان همین شرح اخیر است که در مجلة زیر به چاپ رسیده است:
1. Mémoires présentés par divers savants á l’Académie royale des inscriptions et belles – letters de l’Anstitut de France.(م)]
2. شوشاوى [احتمالاً مراد حسین (حسن) بن على بن طلحة الرجراجى الشوشاوى، معروف به ابوعبدالله سملالى (متوفاى 899 ق) است که به گفتة زرکلى از وى کتابى با عنوان مباحث فى نزول القرآن و کتابته برجا مانده و نسخهاى از این اثر در ظاهریه در دمشق است. در واقع نام کامل و صحیح این کتاب الفوائد الجمیلة على الایات الجلیة است که اکنون دو تصحیح از آن در دست است: الف ـ الفوائد الجمیلة على الایات الجلیة، تحقیق ادریس عزوزى، مغرب، وزارة الاوقاف و الشئوون الاسلامیة، 1989. ب ـ الفوائد الجمیلة على الایات الجلیة فى علوم القرآن و فضائله، تحقیق امین عبدالحفیظ ابوبکر رغروعى، لیبى، جامعة سبها، کلیة الاداب و التربیة، 1994. (م)].
3. طاشکبرىزاده، مفتاح السعادة، نسخة خطى وین، N. F. 12، (فلوگل، ج 1، ص 25 بهبعد) (نک. فهرست اعلام).
4. طاشکبرىزاده، مفتاح السعادة، حیدرآباد، 1328 ق (نک. فهرست اعلام).
5. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، التاریخ، تحقیقِ M.J. de Goeje، لایدن، 1879 بهبعد Annales] quod scripsit Abū Djafar M. b. DjarĪr al-T.، تصحیحِ دُخویه، 3 دوره، لایدن، 1879 ـ 1898. (م)].
6. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تفسیر أو جامع البیان فى تأویل القرآن، 30 جلد، قاهره، 1321ق.
7. طوسى، فهرست، (Tusy’s list of Shy‘ah Books)، تحقیق آ. اشپرنگر، کلکته، 1853.
8. علاءالدین > خازن.
9. عمر بن محمد بن عبدالکافى، مخطوطِ Leiden 674 Warn. [احتمالاً مراد ابوالقاسم عمر بن محمد بن عبدالکافى (متوفاى حدود 400 ق) است که بنا به گفتة عمررضا کحاله (ج 7، ص 312) به نقل از بروکلمان، ج 1، ص 230، از او کتابى با عنوان عدّ سور و آى القرآن برجاى مانده است. (م)]
10. فُلِرز < Vollers, [Karl.].
11. الفهرست > ابنالندیم.
12. قرآن، چاپ فلوگل، لایپزیک، 1858 [این کتاب در ایران از سوى انتشارات اقبال تجدید چاپ شده است: القرآن و هو الهدى و الفرقان، از روى نسخة تصحیح شدة گوستاو فلوگل که در تاریخ 1843 در آلمان بچاپ رسید، تهران، انتشارات اقبال، 1351. براى مشخصات کامل کتابشناختى اصل اثر < Flügel, G. (م)].
13. قرطبى، محمد بن احمد، جامع احکام القرآن، مخطوطِSprenger 436 ، برگ 2رو ـ 36رو (بعدها، قاهره، 1354ق / 1935 م به بعد).
14. قسطلانى، شرح البخارى [، 10 جلد، بولاق، 1303ق (م)].
15. کایتانى Caetani, L. <.
16. کنزالعمال > متّقى هندى.
17. گلدتسیهرGoldziher, I. <.
18. لَبید، دیوان، تحقیقِ خالدى، وین، 1880.
19. لَبید، دیوان، بر پایه میراث دکتر آ. هوبر، تحقیقِ کارل بروکلمان، لایدن، 1891.
20. لسان العرب، مؤلفان به هیچ چاپى در کار خود اشاره نمىکنند.
21. مالک بن أنس، المُوَطّأ، با شرح زرقانى، 4 جلد، بولاق، 1280ق.
22. المبانى = کتاب المبانى لنظم المعانى، مخطوطِ Wetzstein I 94 [این کتاب را بعدها آرتور جفرى در این اثر خود به همراه مقدمه ابنعطیّة بر تفسیر المُحرّر الوجیز به چاپ رسانید: مقدّمتان فى علوم القرآن، تصحیحِ آرتور جفرى، قاهره، مکتبة الخانجى، 1374ق/ 1954م. (م)].
23. متقى هندى، علاءالدین على بن حسام، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، حیدرآباد، 1312 ـ 1314.
24. متلمّس، دیوان، تحقیقِ Vollers [ تصحیح و ترجمه به آلمانى از کارل فُلِرز، لایپزیک، 1903؛ چاپ جدید: تحقیق حسن کامل الصیرافى، در مجلة معهد المخطوطات العربیة، قاهره، سال چهاردهم، 1970م/ 1390ق، ص 1 ـ 559. (م)].
25. مخطوطِ Landberg 40 = مِزّى.
26. مخطوطِ Landberg 343= رسالهاى از سیوطى درباب دو سورة مخصوص أُبَىّ.
27. مخطوطِ Leiden 273 Warner. 2 Col. = نویرى.
28. مخطوطِ Petermann I 553 = تفسیرى شیعى از قرآن.
29. مخطوطِ Petermann I 555 = عبدالقاهر بغدادى، کتاب الناسخ والمنسوخ.
30. مخطوطِ Petermann II 17 = تفسیر قرآن.
31. [مخطوطِ Sprenger 376 = المقنع]
32. مخطوطِ Sprenger 406 = تفسیر على بن ابراهیم القمّى.
33. مخطوطِ Sprenger 408 = ابنعطیة، تفسیر.
34. مخطوطِ Sprenger 436 = قرطبى.
35. مخطوطِ Wetzstein I 94 = المبانى.
36. مِزّى، مخطوطِ Landberg 40 [نُلْدکه و شوالى مشخصات دیگرى از این اثر بهدست نمىدهند. احتمالاً مراد مؤلفان، کتابِ تهذیب الکمال فى اسماء الرجال اثر جمالالدین یوسف بن عبدالرحمن المِزّى باشد. اما این اثر در زمان تألیف تاریخ قرآن دستکم چاپ سنگى (دهلى، 1308ق/ 1891م.) داشته است. بنابراین ممکن است کتاب دیگرِ مزّى، یعنى تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف، مورد نظر ایشان باشد که بعدها به تصحیحِ عبدالصمد شرفالدین، 13 جلد، بمبئى، 1965 ـ 1982 به چاپ رسید. (م)].
37. مُسلِم، صحیح، در حاشیة شرح قسطلانى بر صحیح بخارى، 10 جلد، بولاق، 1303.
38. مشکاة > تبریزى، محمد بن عبدالله.
39. المقنع، نسخة مخطوطِ Sprenger 376 [مراد از این کتاب، المقنع فى معرفة مرسوم مصاحف اهل الامصار، نوشتة ابوعمرو عثمان بن سعید الدانى است که در زمان تألیف تاریخ قرآن مخطوط بوده، اما اکنون دو چاپ مصحّح از آن با این مشخصات در دست است: الف ـ المقنع فى معرفة مرسوم مصاحف اهل الامصار مع کتاب النقط، تصحیح محمد احمد دهمان، دمشق، 1358ق. ب ـ المقنع فى رسم مصاحف الامصار مع کتاب النقط، تصحیحِ محمد صادق قمحاوى، قاهره، 1978م. (م)].
40. الموطّأ > مالک بن انس.
41. نَوَوى، یحیى بن شرف، التهذیب، تحقیقِ Wüstenfeld [= تهذیب الاسماء و اللغات، بخش اول، تحقیقِ وُسْتِنْفِلْد، گوتینگن، 1842 ـ 1847م. چاپ جدید: تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنیریة، بىتا. (م)].
42. نویرى، مخطوطِ .Leiden 273 Warner. 2 Col.
43. نیسابورى قمى، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشیة طبرى، تفسیر، قاهره، 1321.
44. واقدى، محمد بن عُمر، کتاب المغازى، تحقیقِ A.v. Kremer ، کلکته، Bibl. Indica، 1856. براى ترجمة گزیدهاى از کتاب به آلمانى< Wellhausen
45. وایل < .Weil, G[ustav]
46. ولهاوزن < .Wellhausen, Julius
47. هبةالله بن سلامة، ابوالقاسم، کتاب الناسخ و المنسوخ، در حاشیة اسباب النزول واحدى، قاهره، 1316ق.
48. یعقوبى، ابنواضح احمد بن ابىیعقوب عباسى، تاریخ، تحقیقِ M. Th. Houtsma، دو جلد، لایدن، 1883. نیز Wadih >Ibn.
1. Birt, Th. Kritik und Hermeneutik nebst Abriß des antiken Buchwesens, 1913.
2. Büttner, C.G. Suaheli ـ Schriftstücke in arabischer Schrift, Berlin, 1892.
3. Caetani, L[eone]. Annali dell’Islām, Milano, 1905 – 1912.
4. Caetani, L[eone]. Chronographia Islamica, Fasc. I.
5. Flügel, G[ustav]. Die grammatischen Schulen der Araber, 1862.
6. [Flügel, Gustav. (Hrsg.), Corani textus arabicus ad fidem librorum manuscriptorum et impressorum et ad praecipuorum interpretum lectiones et auctoritatem recensuit indicesque triginta sectionum et suratarum addidit Gustavus Flügel, Leipzig, 1834; zweite Auflage, 1842; dritte Auflage, 1858.]
7. Fraenkel, S[iegmund]. Aramäische Fremdwörter: de vocabulis in antiquis Arabum carminibus et in Corano peregrinis, Dissert. Lugdun. Bat., 1880.
8. Gardthausen, V. Griechische Paläographie, Iii (1911).
100. Geiger, [Abraham.] Wissenschaftl. Zeitschrift für jüdische Theologie, Bd. II.
101. [Geyer, Rudulf. "Gedichte und Fragmente des Aus ibn Hajar", gesammelt, herausgegeben und übersetzt von R. Geyer, in SBÖAW, philos.ـ hist. Cl. (Wien), Bd. 126, Abh. 13 (1892) S. 1-107.]
102. Goldziher, I[gnaz]. Deutsche Literaturzeitung, 1906.
103. Goldziher, I[gnaz]. Muhammedanische Studien, Bd. I, II
104. Grimme, H[Ubert]. Muhammed, I. Teil, Das Leben, Münster, 1892. II. Teil.
105. Einleitung in den Koran: System der koranischen Theologie, Münster, 1895.
106. Hirschfeld, H[artwig]. New Researches into the Composition and Exegesis of the Qoran, London, 1902.
107. Ibn Wādih (Ahmad b. abī Ja‘qūb alـAbbāsi), Historiae, ed. M. Th. Houtsma, 2 Bde., Leiden, 1883.
108. Jacob, G[eorge]. Studien in arabischen Dichtern, III, [Heft III, Das Leben der vorislamischen Beduinen, Berlin, 1895. Nachdruck, Hildesheim, 1967].
109. Journal Asiatique, Dec. 1843. > Kazem ـ Beg.
110. [Kazem ـ Beg, Mirza Alexander. » Observations sur le "Chapitre inconnu du Coran", publié et traduit par M. Garcin de Tassy.« Journal Asiatique 4e sér., 2 (1843) pp. 373 – 429.
111. [Kosegarten, Johann Gottfried, The Hudsailian poems, contained in the manuscripts of Leiden, edited in Arabic and translated with annotations by J.G. Kosegarten. Vol. 1, containing the first part of the Arabic text, London, 1854; reprint, Hildesheim, 1984.]
112. Lammens, H[enry]. Fātima et les filles des Mahomet, notes critiques pour l’étude de la Sīra, Rom, 1912.
113. Notices et Extraits > de Sacy, S.
114. Muir, [Sir] W[illiam]. The Life of Mahomet, 4 Bde., London, 1857 - 61; 2. Aufl., London, 1876; 3. Aufl., 1894. Auszug in 1 Band von T.H. Wier, Edinburgh, 1912.
115. Nöldeke, Th[eodor]. Neue Beiträge zur semitischen Sprachwissenschaft, 1910.
116. Ruete, Emily. Memoire einer arabischen Prinzessin, 4. A., Berlin, 1886.
117. de Sacy, [Antoine Isaac] S[ilvestre]. Notices et Extraits des manuscrits de la Bibliothéque Impériale, VII (1810), IX (1813).
118. Sprenger, A[loys]. Das Leben und Lehre des Mohammad, Berlin, 1869.
119. Sprenger, A[loys]. Life of Mohammad, Allahabad, 1851.
120. Strack, H. L. Einleitung in den Talmud, 4. Aufl. 1908.
121. Vollers, [Karl.] Volkssprache und Schriftsprache im alten Arabien, Strasburg, 1906.
122. Wellhausen, Julius. Muhammed in Medina, Berlin, 1882.
123. Wellhausen, Julius. Prolegomena zur öltesten Geschichte des Islam, 1899.
124. Wellhausen, Julius. Reste arabischen Heidentum, 1. Aufl. 1887; 2. Aufl. 1897.
125. Wellhausen, Julius. Prolegomena zur Geschichte Israels, 2. Ausg.
126. Wellhausen, Julius. Skizzen und Vorarbeiten, Heft IV, Berlin, 1889.
127. Weil, G[ustav]. Geschichte der Chalifen, 3 Bd., Mannheim, 1846 – 1851.
128. ـ Weil, G[ustav (übers.)]. Das Leben Muhammeds, Stuttgart, 1864.
پینوشتها:
________________________________________
[1] . Theodor Nöldeke, Geschichte des Qorans. Eine von der Pariser Académie des Inscriptions gekrönte Preisschift, Göttingen, 1860.
[2] . Friedrich Schwally.
[3] . Heinrich Zimmern.
[4] . Gotthelf Bergsträßer.
[5] . Otto Pretzl.
[6] . Theodor Nöldeke et al., Geschichte des Qorans, 3 volumes, Leipzig: Dieterich’sche Verlagsbuch – handelung, 1909 - 1938. [Vol. 1: Über den Ursprung des Qorāns, by Theodor Nöldeke & Friedrich Schwally, 1909. Vol. 2: Die Sammlung des Qurans, by Theodor Nöldeke & Friedrich Schwally, 1919. Vol. 3: Die Geschichte des Korantexts, by Gotthelf Bergsträßer & Otto Pretzl, 1938.] Hildesheim and New York: Georges Olms Verlag, 1970, 2000.
[7] . تاریخ القرآن، تألیف تیودور نولدکه، تعدیل فریدریش شفالى، نقله الى العربیة د. جورج تامر، بالتعاون مع فریق عمل مؤلف من السیدة عبلة معلوف - تامر، د. خیرالدین عبدالهادى، د. نقولا ابومراد، برلین، مؤسسة کونراد ـ ادناور، 2004. xxxvi+8411 ص. قرار است بهزودى ترجمة دیگرى به قلم عمر لطفى العالم از سوى دارالمدار در بیروت انتشار یابد.
[8] . ترجمة 4 فصل نخست این کتاب در مجلة علوم حدیث، سال دهم، ش 1و2، 35ـ36، بهار و تابستان 1384، ص 70 ـ 100 منتشر شده که به موضوع نقد و بررسی روایات جع نخست قرآن به دست ابوبکر میپردازد. ترجمة فصل پنجم کتاب نیز که به امر مصاحف صحابه پیش از جمع عثمان میپردازد، در مجلة ترجمان وحی سال دهم، ش 19، شهریور 13855 انتشار یافته است.
[9] . براى این نقدها نک. البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهراء، بىتا، ص 239 - 259.
[10] . در این باره نک. «تحلیل ادبى قرآن، تفسیر و سیره: نگاهى به روششناسى جان ونزبرو»، نوشتة اندرو ریپین، ترجمة مرتضى کریمىنیا، پژوهشهاى قرآنى، سال ششم، شماره پیاپى، 23-24، پاییز و زمستان 1379، ص 190-217؛ «ملاحظاتى بر کتاب مطالعات قرآنى» نوشتة ویلیام گراهام، ترجمة مرتضى کریمىنیا، آینة پژوهش، سال یازدهم، ش 5، شماره پیاپى 65، آذر و دى 1379، ص 46 - 533.
[11] . نگاه کنید به «نقد و بررسى روایات جمع قرآن»، نوشته تئودور نُلدکه، بازنگارى فریدریش شوالى، ترجمة مرتضى کریمىنیا، مجلة علوم حدیث، سال دهم، ش 1و2، 35 - 36، بهار و تابستان 1384، ص 70 - 100.
[12] . دو کتاب که به روشنى تأثیر تاریخ قرآنِ نُلدکه - شوالى در آنها هویداست، عبارتند از: در آستانة قرآن، نوشتة رژى بلاشر، ترجمة محمود رامیار، چاپ اول تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359، 326ص؛ درآمدى بر تاریخ قرآن، نوشتة ریچارد بِل، بازنگرى و بازنگارى و. مونتگمرى وات، ترجمة بهاءالدین خرمشاهى، چاپ اول، قم، سازمان اوقاف و امور خیریه، مرکز ترجمة قرآن مجید به زبانهاى خارجى، 1382، 2766 ص.
[13] . دربارة معرفى این ترجمة عربى و مرورى بر برخى اشتباهات آن نک. مرتضى کریمىنیا، «تاریخِ قرآن (نُلدکه - شوالى): تاریخچة تدوین و نقد و بررسى ترجمة عربىِ آن» در پژوهشنامة قرآن و حدیث، سال اول، ش 1، پاییز 1385، ص 143 - 1533.
[14] . بخارى، فضائل القرآن، § 3؛ ترمذى، در تفسیر آیات پایانى سورة توبه؛ مشکاة، فضائل القرآن، فصل 3، § 5؛ الفهرست، تصحیح Flügel، ص 24 به بعد؛ ابنأثیر، الکامل، تصحیحِ Tornberg، ج 2، ص 85 و بعد؛ ابنخلدون، تاریخ، چاپ قاهره، ج 2، ص 135؛ نیسابورى، غرائب القرآن در حاشیة طبرى، تفسیر، چاپ نخست، ج 1، ص 23؛ علاءالدین، ج 1، ص 6؛ المقنع؛ المبانى، برگ 6 و بعد؛ قرطبى، برگ 20ب؛ الاتقان، ص 1388 و بعد؛ قس شرح عقیلة در Mémoires de l’académie des inscription، ج 50، ص 426 و بعد؛ et Extraits Notices.
[15] . ابنأثیر در ج 3، ص 86، بهطور کلى چنین مىنویسد. اما طبرى در تفسیر، ج 1، ص 20 مىگوید: اهل شام از قرائت أبىّ پیروى مىکنند. نیز نک همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 29، پانویس 6.
[16] . نک. همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 28 وبعد.
[17] . نک. همین کتاب، پیشتر، ص 14 وبعد، 18 بهبعد. ابنعطیة و قرطبى، برگ 20 الف، بنابه نقل از طبرى آوردهاند: «صحف موجود نزد حفصه در این جمع دوم مبنا قرار گرفت: جُعِلَت اِماماً.»
[18] . طبرى، تاریخ، ج 1، ص 2856؛ ابنأثیر، الکامل، تحقیق Tornberg، ج 3، ص 85؛ ابنخلدون، تاریخ، چاپ قاهره، ج 2، ضمیمة 135؛ ذهبى، تاریخ، ج 1، نسخة خطى پاریس، برگ 151 (به نقل از Caetani)؛ قس ولهاوزن در مأخذ زیر:
Wellhausen, Prolegomena zur ältesten Geschichte des Islams, p. 110.
[19] . نک. اثر کایتانى با این مشخصات: Caetani, Chronographia Islamica, a.H.32, § 4. ابوالمحاسن، تحقیقِ Juynboll، ج 1، ص 97؛ ابوالفداء، تحقیقِ Reiske، ج 1، ص 204؛ و نویرى سالِ به سال 29 اشاره مىکنند. تصریح به سال 26 (در الاتقان، ص 139 بنابه گفتة ابنحجر؛ و قسطلانى، ج 4، ص 438) بهسبب اشتباه با نبردى زود هنگامتر بوده است. نک. کتاب سابق الذکرِ کایتانى، حوادث سال 25 هجرى § 33.
[20] . این تاریخ با Eutychius، تحقیق شیخو، ج 2، ص 341 مطابق است.
[21] . ابنأثیر، ج 3، ص 87.
[22] . زُهرى (متوفاى 124 ق) از أنس بن مالک (متوفاى حدود 90 ق).
[23] . نک. ابنقتیبة، ص 146؛ نووى، ص 361 وبعد؛ ابنسعد، ج 4، جزء 2، ص 8 بهبعد؛ أُسد الغابة، ج 3، ص 33.
[24] . قس [یولیوس] ولهاوزن در مأخذ زیر:
Jul. Wellhausen, Prolegomena zur ältesten Geschichte des Islams, p. 127.
[25] . جزئیات بیشتر را در ضمیمة تاریخى ادبى در پایان همین کتاب، جلد دوم ببینید.
[26] . شرح عقیلة در Mémoires de l’académie des inscription، ج 50، ص 427؛ ابنسعد در ج 3، 2، ص 62، سطر 17 تنها مىگوید عثمان وى را مأمور به جمع قرآن ساخت. در ادامه روایتى مىآورد که أُبىّ را در فهرست 12 نفرة هیئت تدوین قرآن مىشمارد. سیوطى در الاتقان، ص 430، آغاز صفحه، روایتى مىآورد که در آن، هانى البربرى، غلامِ آزاد شدة عثمان نقل مىکند روزى عثمان وى را همراه با آیاتى از چند سورة قرآن (بقره، 2599؛ روم، 30؛ طارق، 17) نوشته شده بر روى کتف گوسفند به سراغِ أبىّ فرستاد تا آنها را تصحیح کند و أبىّ نیز چنین کرد.
[27] . نک. همین کتاب، پیشتر، ص 28 بهبعد.
[28] . نک. ابنقتیبة، ص 134؛ ابنسعد، ج 3، 2، ص 62؛ ابوالمحاسن، تحقیقِ Juynboll، ج 1، ص 58، 97؛ ابنحجر؛ أسد الغابة، ج 1، ص 50، ذهبى، حفاظ، ج 1، ص 15.
[29] . عمر بن محمد؛ المبانى، 3؛ گ. وایل (G. Weil)، در کتابِ Geschichte der Chalifen، ج 1، ص 167، پانویس 3، به نقل از ذهبى، تاریخ الاسلام، مخطوطِ Gothan، ص 171.
[30] . ابنعطیة، برگ 25؛ قرطبى، برگ 20ب؛ طبرى، تفسیر، ج 1، ص 20؛ أسد الغابة، ج 1، ص 37.
[31] . بلاذرى، ص 473، طبرى، تاریخ، ج 1، ص 1783؛ أسد الغابة، ج 1، ص 50 و جزآن.
[32] . الاتقان، ص 139.
[33] . بنا بر خلاصة، وى از عثمان و زید نقل کرده و در نبرد حرّة کشته شده است.
[34] . Qurankiste.
[35] . الاتقان، ص 139؛ قرطبى؛ المقنع.
[36] . ج 7، ص 449، که به کتاب المصاحفِ ابنأبىداوود استناد مىکند.
[37] . الاتقان، ص 430.
[38] . متوفاى 360 ق. نک. Flügel, Grammatische Schulen، ص 229.
[39] . شُقِّقَت.
[40] . ابنسعد، 3، 1، ص 212، سطر 14.
[41] . Wellhausen, Prolegomena zur Geschichte Israels, 2. Ausgabe, S. 187 f.
[42] . طبرى، تاریخ، ج 2، ص 836؛ نیز همین کتاب، پیشتر، ج 1، ص 46.
[43] . نک. همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 12 بهبعد.
[44] . طبرى، تاریخ، ج 1، ص 3058؛ ابنأثیر، ج 3، ص 150.
[45] . نویرى، ص 259؛ یعقوبى، ج 2، ص 195؛ أسد الغابة، ج 2، ص 222.
[46] . ابنأثیر، ج 3، ص 154.
[47] . طبرى، تاریخ، ج 1، ص 2937؛ ابنأثیر، ج 3، ص 119.
[48] . طبرى، تاریخ، ج 1، ص 3070، 3072؛ ابنأثیر، ج 3، ص 154؛ أسدالغابة، ج 2، ص 220.
[49] . ابنسعد، ج 2، 2، ص 116؛ أسدالغابة، [ج 2،] ص 222؛ ابنأثیر، ج 3، ص 378؛ ابنقتیبة، ص 133. اگر سخن ابنهشام (ص 561) درست باشد که مىگوید زید در جنگ خندق (پایان سال 5 هجرى) پانزده ساله بوده، در آن صورت هنگام وفات پیامبر، وى بایست 200 ساله بوده باشد.
[50] . ابنسعد، ج 5، ص 19 وبعد.
[51] . ابنسعد، ج 5، ص 1 بهبعد؛ أسدالغابة، ج 3، ص 283 وبعد.
[52] . ابنقتیبة، ص 116؛ نووى، ص 34 وبعد؛ أسد الغابة، ج 3، ص 161 بهبعد؛ نیز نک.
Wellhausen, Prolegomena zur Geschichte Islams, S. 131 f.
[53] . قرطبى، برگ 19 ب.
[54] . نک. همین کتاب، پیشتر، ج 1، ص 28.
[55] . ابنأثیر، ج 3، ص 86، سطر 24 وبعد.
[56] . ترمذى، در تفسیر آیة آخر سورة توبه؛ المقنع؛ ابنعطیة، برگ 25 الف. یکى از روایات مذکور در المبانى، برگ 7ب (فصل 2)، مىگوید هنگام جمع نخست أبان بن سعید با زید بر سر این کلمه اختلاف نظر داشت.
[57] . Nöldeke, Neue Beiträge zur semitischen Sprachwissenschaft, 1910, S. 4.
[58] . ابنعطیة، مخطوط Sprenger 408؛ قرطبى، برگ 22ب؛ الاتقان، ص 145؛ مخطوط Lugdun 653.
[59] . المقنع؛ شرح عقیلة در Mémoires de l’académie des inscription، ج 50، ص 425؛ الاتقان، ص 133؛ شوشاوى، فصل 2. براى دیگر نظریات درباب احرف سبعة نک. همین کتاب، پیشتر، ج 1، ص 49 بهبعد.
[60] . الاتقان، ص 140: «حارث (بن أسد) محاسبى (متوفاى 243 ق) مىگوید: المشهور عند الناس أنّ جامعَ القرآن عثمان، و لیس کذلک، و انّما حمل عثمانُ الناس على القراءة بوجهٍ واحدٍ على اختیار وقع بینه و بین من شهده من المهاجرین و الأنصار لمّا خشى الفتنة عند اختلاف أهل العراق و الشام فى حروف القراءات.»
[61] . ولهاوزن (Wellhausen) در کتاب شرک عربى (Arabisches Heidentum)، چاپ دوم، ص 216، سخن از زبانى حاکم بر تمام لهجهها مىگوید که در دورة "ادب أمّیّین" پیش از اسلام در مکه متداول بوده است. نُلدکه دراین باب رأیى متفاوت دارد. نک.
Nöldeke, Neue Beiträge zur semitischen Sprachwissenschaft, 1910, S. 4.
بهجز این، من به طور کلى با نقدهاى نلدکه بر دیدگاههاى فُلِرز درباب زبان قرآن موافقم. دیدگاههاى فُلِرز در این کتاب وى نشر یافته است:
[Karl] Vollers, Volkssprache und Schriftsprache im alten Arabien, 1906.
[براى مرورى بر دیدگاههاى کارل فُلِرز درباب زبان قرآن، نقد نلدکه بر وى و سایر دیدگاههاى مستشرقان دراین باره نک. مرتضى کریمىنیا، «مسئله تأثیر زبانهاى آرامى و سریانى در زبان قرآن»، نشر دانش، سال بیستم، ش 4، شماره پیاپى 107، زمستان 1382، ص 45 - 56. (مترجم)]
[62] . فنسخوها فى المصاحف». براى مراجع نگاه کنید به همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 47، پانویس 3. کتابهاى تراجم و طبقات غالباً عبارت "فکتبوا المصاحف" را آوردهاند. مثلاً: أُسد الغابة، ج 3، ص 281 و 284؛ نووى، ص 281؛ خلاصة، ذیل مدخل "عبدالرحمن بن حارث".
[63] . در این باره مىتوان به همان روایتى استناد کرد که در پانویس ش 1 در ص 53 [متن آلمانى] بدان اشاره شد. اما این نکته در نقل و روایت متداول از ماجراى جمع عثمان نیامده است. از همین رو نمىتوان آن را از روایتى دیگر برداشت کرد که ترمذى و بخارى در کتاب تفسیر خود و سیوطى در الاتقان، ص 142 به این صورت آوردهاند: «ابنزبیر مىگوید به عثمان گفتم: آیة 238 سورة بقره آیة والذین یتوفون منکم و یذرون أزواجاً (بقره، 2400) نسخ کرده است. پس چرا آن را مىنویسید و رهایش نمىکنید؟ گفت: اى برادرزاده! هیچ بخشى از آیات قرآن را از موضع خودش جابجا نمىکنم.»
همینجا اضافه کنم که این دو آیه بههیچ وجه با هم متعارض نیستند. آیه 234 بقره مىگوید زنان بیوه با گذشت چهار ماه و ده روز از فوت همسرانشان، مىتوانند مجدداً ازدواج کنند. اما مضمون آیه 240 حق زن بیوه در برخوردارى از نفقة یک ساله از ماترک همسرش را بیان مىکند که تنها در صورتى به وى تعلق مىگیرد که وى در این مدت مجدداً ازدواج نکند.
[64] . تنها الفهرستِ ابنندیم، تصحیح Flügel، ص 24 و ابنأثیر ج 3، ص 86، هیچ یک از آیات مفقوده را ذکر نمىکنند.
[65] . نک. همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 12 بهبعد.
[66] . ابناثیر، ج 3، ص 86. بنابه نقل ابناثیر، ج 3، ص 87؛ طبرى، تاریخ، ج 2، ص 747؛ و الاتقان، ص 139، انتهاى صفحه، وقتى على [علیه السلام] به کوفه آمد در پاسخ به کسانى که بر عثمان و مصحف وى طعن مىزدند و از آن به بدى یاد مىکردند، گفت که خلیفه این کار را با مشورت و اتفاق نظر صحابه انجام داده است.
[67] . الاتقان، ص 430، به نقل از عبدالله بن زبیر. ترجمه این روایت در همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 53 آمده است.
[68] . یعقوبى، تحقیق Houtsma، ج 2، ص 196؛ Eutychius، ج 2، ص 341.
[69] . طبرى، تفسیر، ج 1، ص 20؛ ابنعطیة؛ المقنع؛ الاتقان، ص 138، 140، 430؛ قسطلانى، ج 7، ص 449.
[70] . این نظر نُلدکه در چاپ اول همین کتاب، ص 212 بوده است.
[71] . همین کتاب، پیشتر، ج 2، ص 46 بهبعد.
[72] . الاتقان، ص 135.
[73] . یعقوبى، تحقیق Houtsma، ج 2، ص 196؛ مشابه آن در Eutychius، ج 2، ص 341؛ الاتقان، 140: «فنسخ [عثمان] تلک الصحف فى مصحف واحد مرتباً لسوره». الاتقان، ص 145: «أمرهم عثمان أن یتابعوا الطوال».
[74] . H. L. Strack, Einleitung in den Talmud, 4. Aufl. (1908), S. 25, nach A. Geiger, Wissenschaftl. Zeitschrift für jüdische Theologie, Bd. II, S. 489ff.
[75] . در این کار، عناوین مذکور در ابتداى سوره (چون نام سوره، مکان نزول و بسمله) را به شمار نیاوردهام. همچنین سطرهاى نیمه و غیرکامل را کامل حساب کردهام. اگر عناوین ابتداى سورهها را نشماریم، هر صفحه از قرآنِ چاپ فلوگِل 222 سطر دارد.
[76] . نک. همین کتاب، پیشتر، ج 1، ص 108 بهبعد؛ ج 2، ص 23، 41 وبعد. [ترجمة این بخش از کتاب تاریخ قرآن در شمارة 19 مجلة ترجمان وحى، شهریور 1385 به چاپ رسیده است. (مترجم)]