وبلاگ علوم قرآن و حدیث

به نام خدا. در این وبلاگ دروس، کتب، مقالات و صوت مربوط به رشته علوم قرآن و حدیث قرار می گیرد. آدرس کانال تلگرام: 🆔 @quranied

وبلاگ علوم قرآن و حدیث

به نام خدا. در این وبلاگ دروس، کتب، مقالات و صوت مربوط به رشته علوم قرآن و حدیث قرار می گیرد. آدرس کانال تلگرام: 🆔 @quranied

وبلاگ علوم قرآن و حدیث
نویسندگان

دو گزارش از ماهیت قرآن

مقدمه

توجه به ماهیت قرآن و زمینه‌های اثبات وحیانی بودن آن، همواره مورد توجه دانشمندان دینی مسلمان که در زمینه قرآن تأمل نموده‌اند بوده است. بررسی اجمالی دیدگاه دو تن از دانشمندان جهان اسلام یعنی مالک بن‌نبی و آیت‌الله العظمی جوادی آملی درباره این کتاب آسمانی راهگشای خوبی برای این بحث است. کتاب اصلی مالک بن‌نبی در این باب «پدیده قرآنی»[1] است که در نیمه دوم قرن بیستم برای اولین بار به زبان فرانسه منتشر شد. این کتاب بعدها توسط عبدالصبور بن شاهین به عربی ترجمه گشت و در این مقاله متن عربی کتاب مذکور، استفاده شده است.[2]

مالک بن‌نبی و پدیده وحی:

مالک بن‌نبی که مقدمه خود را در سال 1961 میلادی بر کتابش امضا کرده است، بر نقش اساسی مصر در ورود مسلمانان به دوره جدید تأکید کرده و اظهار تعجب می‌کند که چرا متخصصان به جای اینکه بر روش تفسیری گذشتگان تأکید کنند[3]، اساس دین خود را از کارهای مستشرقان اروپایی می‌گیرند.[4] البته وی تأکید می‌کند اگر صرفا مسأله، در کار علمی خلاصه می‌شد خطری نبود اما خطر اساسی جایی است که هدف اصلی تفوّق سیاسی غربی‌ها بر کشورهای اسلامی است.[5] خصوصا آنکه برخی از متفکران اسلامی نیز به شدّت دنباله‌روی افکار مستشرقین غربی هستند.

بن‌نبی البته روش مفسّران گذشته را به طور کامل نمی‌پذیرد. وی تفسیر کبیر شیخ طنطاوی را بیش از آنکه تفسیری روش‌مند باشد، دائرة المعارف مرتبط با آیات قرآن می‌داند. تفسیر رشید رضا نیز از نگاه او، همجون تفسیر محمد عبده، تمام هدفش صبغه عقلی بخشیدن به همان تفسیر گذشتگان است.[6] بن‌نبی تصریح می‌کند که مشکل اساسی که تفسیر قرآن با آن روبه‌رو است، از یک سو به باور دینی جوانان باز می‌گردد و از سوی دیگر به شاکله‌های فکری مفسّر متشرّع و در این بین نیاز به تعدیلی است که هر دو باید متحمّل شوند.[7]


وی با تأکید بر وجهه اعجاز بودن قرآن کریم، به این نکته اشاره می‌کند که معجزه‌ها در ادیان سابق بر اسلام ماندگار نبودند، زیرا اساسا قرار بر ماندن اصل دین آن دین نبود و قرار بود دین متکامل‌تر بیاید. اما وضعیت اسلام با ادیان دیگر فرق دارد چون دین خاتم است و از همین رو معجزه پیامبر یعنی قرآن کریم ماندگار است. البته فهم این اعجاز برای مسلمانان صدر اسلام ممکن بود و آنان این نکته را به راحتی درک می‎‌کردند. اما این مسأله برای مسلمانان امروز کمی سخت شده است که مفسّر باید این وجوه را برای خواننده روشن کند. بن‌نبی تأکید می‌کند که در روش تفسیری که او به دنبالش است، شناخت دقیق و عمیق زبان، و دقت در ترجمه‌ها کتاب مقدس و همچنین تحقیق در ترجمه لاتین اول کتاب مقدس و به صورت کلی تحقیق در فرهنگ سریانی و آرامی امری لازم است.[8]


وی مبدأ نبوت را شهادت خود پیامبر می‌داند و از این رو اثبات نبوت را با دو مشکل ذاتی و تاریخی روبر می‌بیند.[9] او نبوت را مسأله نادری در تاریخ بشر نمی‌داند و از همین رو مسأله اساسی در اثبات نبوت را نه اصل ادعای آن، بلکه مدعیات نبی معرفی می‌کند. وی برای بررسی صحت ادعای پیامبری پیامبر اسلام نگاهی گذرا به زندگی حضرت محمد(ص) دارد و تأکید می‌کند که محمد(ص) ارتباطی با فکر خاصی از ادیان پیشین نداشته است چون دیر و کنیسه‌ای در نزدیکی محل زندگی او نبود. البته بن‌نبی، پیامبر را برای مدت 15 سال حنیفی می‌داند[10] اما تأکید می‌کند که حنیفیت صرفا از برخی دستورات اخلاقی ساده در زندگی فردی تشکیل شده بود[11] و پیامبر در این دوره وقت خود را بین عبادت خداوند و تأمل در ساخته‌های الهی می‌گذراند. اما زمانی که پیامبر با وحی روبه‌رو شد، وی با مسأله جدیدی مواجه گشت.


بن‌نبی بحث خود را درباره ماهیت وحی با نقد تعاریف مطرح در دوره خود از وحی آغاز می‌نماید. وی معتقد است کلماتی همچون مکاشفه (Intuition) یا الهام(Inspiration) بازگو کننده واقعیت وحی نیست. چرا که الهام اساسا معنای دقیق و  مشخصی ندارد و بازگشت معنای آن به روانشناسی(علم النفس) است. مکاشفه نیز اگر چه معنای دقیقی دارد اما با حالات پیامبر در هنگام نزول وحی قابل تطبیق نیست. به علاوه مکاشفه برای صاحبش یقین‌آور نیست بلکه حالتی بین یقین و شک برای او پدید می‌آورد، در حالی که پیامبر به وحی کاملا یقین داشت. بن‌نبی در تعریف پدیده وحی به نکته اساسی یقین و قانع شدن خود پیامبر می‌رسد و معتقد است اگر بخواهیم تعریف دقیقی از وحی ارائه دهیم باید بپذیریم که پدیده وحی باید به گونه‌ای باشد که برای پیامبر یقین‌آور و قانع کننده باشد[12]؛ خصوصا آنکه پیامبر تنها کسی بوده است که در پدیده وحی، قرآن را از جانب خداوند دریافت نموده است.


بن‌نبی معتقد است این نکته، مسأله مهمی است که مورد غفلت متفکرانی قرار گرفته است که در این باب سخن رانده‌اند. وی برای حل این مشکل به سراغ شناخت شخصیت پیامبر می‌رود و در فصلی از کتاب خود، به بررسی اصول شخصیتی پیامبر اکرم می‌پردازد. وی در این رابطه تاریخ زندگی پیامبر اکرم را به دو دوره اساسی قبل از بعثت و پس از آن تقسیم می‌نماید. او همچنین در تقسیم‌بندی دیگری زندگی پیامبر را به دو دوره تقسیم می‌کند: پس از ازدواج با خدیجه (س) و پس از هجرت به مدینه. که اولی به دوران پیش از بعثت و دومی به دوره پس از آن تعلّق دارد و هر کدام از آنها زندگی پیامبر را به نوعی با تغییرات بنیادینی روبه‌رو ساخت.[13]


بن‌نبی می‌گوید:

« تفکر پیامبر، اخلاص و اراده‌اش، احساسش و سیطره‌‎ای که بر خودش داشت، صرفا کلمات خشک و توخالی‌ نبود بلکه بر عکس، به صورت نادری این خصائص بلند در او نمود پیدا کرده بود.»[14]


توجه به همین اصول شخصیت پیامبر است که باعث می‌شود در نگاه اول، به باور پیامبر ایمان داشته باشیم. البته غیر از اعتماد به شخصیت پیامبر، بن‌نبی دو محور دیگر نیز برای ثابت شدن یقین و باور پیامبر معرفی می‌کند: روش ظاهری و روش عقلی.


در روش ظاهری، وی به تحلیل روایات تاریخی مرتبط با حالات پیامبر در اولین مواجهه با وحی توجه می‌کند و بر این نکته تأکید می‌نماید که طبق این گزارش‌ها، عقل پیامبر در این جریان کاملا فعال بوده و حالات جسمی پیامبر به هیچ وجه با آنچه برخی از مستشرقین گفته‌اند، به حالت تشنّج نبوده است، بلکه تنها در صورت پیامبر نوعی گرفتگی مشاهده می‌شد. به علاوه این حالات نیز صرفا اختصاص به لحظاتی داشت که پیامبر در مواجهه با وحی قرار می‌گرفت.[15]


بن‌نبی معتقد است مواجهه پیامبر با این حالات برای خود او نیز دست‌کم در ابتدای دعوتش سؤال برانگیز بوده است چرا که نمی‌توان گفت که صرف بروز این حالات موجب بروز یقین درونی می‌شود. بنابراین برای رسیدن به یقین نیاز به دلیل دیگری است که مستند به عقل باشد. در روش عقلی، بن‌نبی به بررسی جامعه‌ای که پیامبر در آن رشد کرد، یعنی جزیرة العرب و مفهوم «امّی» بودن پیامبر می‌پردازد. وی تأکید می‌کند که با شناختی که از جامعه عرب جاهلی داریم، پیامبر پیش از بعثت در غار حرا جز مجموعی از افکار عادی که در جامعه ساده و ابتدایی زمان خودش وجود داشت، در ذهن نداشت و این نکات را خود محمد نیز به خوبی می‌دانست. از همین رو بود که وقتی اولین بار با ندایی درونی مواجه شد که به او دستور می‌داد که «بخوان!» با انقلابی درونی روبه‌رو شد.


از نگاه بن‌نبی، محمد ابتدا با شکّی عمیق نسبت به وحی و ارتباط آن با خداوند روبه‌رو شد، اما با تکیه بر دو مقیاس ظاهری و عقلی به این اطمینان رسید که آنچه او درک می‌کند، از سوی منبعی بیرون از ذات خودش است و نه سخنی درونی از اعماق وجود خودش؛ و این باور رفته رفته عمیق و عمیق‌تر می‌شد. این حقایق صرفا بعضی تعمیم‌های پیچیده از مفاهیم نبودند، بلکه معلومات مشخصی بودند که با استنادات مهمی به تاریخ وحدانیت همراه شده بودند. برای نمونه داستان حضرت یوسف یا داستان هجرت بنی‌اسرائیل مسائلی نبودند که به صورت اتفاقی حاصل شده باشد بلکه باید به منبعی بالاتر از درون پیامبر مرتبط می‌بودند.


 


احتمال تأثیر پذیری قرآن از یهودیت و مسیحیت:

احتمال تأثیرپذیری قرآن از آموزه‌های یهودی و مسیحی بحث مهم دیگری است که مالک بن‌نبی بدان می‌پردازد. بن‌نبی در تبیین مسأله خود، تمرکز را بر تاریخ انبیا در قرآن کریم و کتاب مقدس می‌برد و سخنی از دیگر هم پوشانی‌های معنوی بین این دو کتاب به میان نمی‌آورد. وی در بحث مذکور، روش ناقدانه خود را پی می‌گیرد و  صرفا به ذکر کلیات بحث اکتفا نمی‌کند، بلکه به صورت تطبیقی داستان حضرت یوسف را در قرآن کریم و  کتاب مقدّس بررسی می‌کند.


بن‌نبی برای تبیین مسأله خود، به تحلیل و نقد ادبی متن روی می‌آورد و نشان می‌دهد علی‌رغم وجود اختلاف بین دو روایت، اما ارتباط بین این دو کاملا مشهود است. مالک این سؤال را مطرح می‌کند که آیا ممکن است این ارتباط ادبی بین دو روایت از یک داستان در قرآن کریم و کتاب مقدس، متأثر از تأثیر ادبیات یهودی-مسیحی در جزیرة العرب بوده باشد؟ و در حقیقت اسلام چهره دیگری از آئین یهود یا مسیح باشد؟


مالک بن‌نبی توضیح می‌دهد که در صورت پذیرش این فرض، باید بپذیریم که پیامبر اسلام به نوعی با مفاهیم و آموزه‌های یهودی ارتباط داشته است. این ارتباط ممکن بوده که به دو صورت اتفاق بیافتد: اول) وجود مفاهیم در فضای جزیرة العرب و تأثیرپذیری ناخودآگاه پیامبر از این آموزه‌ها؛ دوم) تعلیم دیدن پیامبر نزد عالمان به تورات و انجیل و استفاده آگاهانه از مفاهیم آن در ساختن بنای قرآن.


وی به این نکته اشاره می‌کند که بر اساس بررسی‌های تاریخی صورت پذیرفته فرض اول از اساس بی‌پایه است چرا که اساسا در محیط زندگی پیامبر، نه دیری وجود داشته است و نه کنیسه‌ای. حتی بعضی از محققان مسیحی در باب «شعرای مسیحی در  جاهلیت» تحقیق کرده‌اند، ولی نتیجه‌ این تحقیق چیزی نیست جز یک کار ادبی بزرگ که اثری از «مسیحیت» در آن دیده نمی‌شود. نکته دیگری که بن‌نبی با مقیاس عقلی در تحلیل تاریخ بدان اشاره می‌کند، تأکیدات موجود در آیات قرآن کریم مبنی بر آنکه آیات قرآن صرفا از جانب وحی خداوند است.[16] وی برخورد مردم زمان پیامبر را با این آیات قابل تأمل می‌داند و معتقد است همین نکته که مردم زمان پیامبر که بهتر از ما به جامعه خودشان آگاه بودند با این آیات به عنوان آیاتی شعاری و خالی از حقیقت برخورد نکرده‌اند، نشانگر آن است که عرب آن زمان نیز باور داشت که آیات قرآن نمی‌تواند از سوی کسی غیر از خداوند نازل شده باشد.[17]


نکته دیگری که باید بدان توجه داشت آن است که طبق مستندات تاریخی در مکه یا در اطراف آن هیچ مرکز فرهنگی دینی که افکار مسیحیت را تبلیغ بکند وجود نداشت، تا بتوانیم بگوییم ارتباط تاریخی بین آیات قرآن کریم و کتاب مقدس وجود دارد. به علاوه اساسا اولین ترجمه کتاب مقدس به عربی مربوط به قرن چهارم هجری است.


همین مسائل خود دلیلی است بر اینکه پیامبر به صورت مستقیم نیز پیش عالمی یهودی یا مسیحی چیزی نیاموخته است و قرآن ساخته ذهن پیامبر نیست. به علاوه این نکته نیز از نگاه بن‌نبی مغفول نمانده است که روایات داستانی قرآن کریم حاوی نکاتی است که در کتب پیشین نیامده است و از همین رو نمی‌تواند متأثر از آن باشد.[18]


 

رویکردهای قرآنی منحصر بفرد:

بن‌نبی در رویکرد اول در کتاب خود تلاش می‌کند تا نشان دهد که قرآن کریم به لحاظ شرایط مادّی و با توجه به وضعیت درونی پیامبر نمی‌تواند پدیده‌ای بشری و منبعث از ذات انسانی باشد، بلکه وحی مسأله‌ای طرفینی است. وی اما به این مقدار بسنده نمی‌کند و در بحث خود، بخشی را به «موضوعات و رویکردهای قرآنی» اختصاص می‌دهد. مباحثی که به گفته او این کتاب را از شاهکارهای آثار انسانی نیز برتر می‌کند.[19]


1.       پایه گذاری و تأسیس قرآن: بن‌نبی با اشاره به مباحث پیشین خود در باب یقین پیامبر به پدیده وحی معتقد است اساسا پیامبر باید به این یقین می‌رسید که دریافت‌های درونی او بخشی از اسرار الهی است که در قرآن نمود پیدا کرده است و بدون این پیش‌شرط اساسی (یقین پیامبر)، قانع شدن پیامبر پدیده‌ای بی‌معنا بود. وی تأکید می‌کند که قانع شدن پیامبر به ماهیت وحی پروژه‌ای نبود که همچون رساندن انسان نابینا به مقصد، در یک لحظه اتفاق بیافتد. بلکه پیامبر در طول یک پروسه و به تدریج در این راه پا گذاشت و عقل پیامبر به این باور رسید که دریافت‌های او منبعی ورای وجود خود محمد دارد. بن‌نبی شواهدی از متن قرآن را برای اثبات این مدعا مطرح می‌کند. از جمله وی به آیات ابتدای سوره مزمّل اشاره می‌کند که می‌فرماید: «و رتّل القرآن ترتیلا، انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا». بن‌نبی این سؤال را مطرح می‌کند که وزن «قول ثقیل» که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است چقدر است؟ قول سنگینی که در طول 23 سال پیامبری رسول اکرم به او القا شد. و سنگینی این قول، سنگینی ایمان و فکر دینی جدید بود و در نگاه تاریخی، سنگینی تمدن اسلامی بود. بن‌نبی اعتراف می‌کند که ممکن است تصور شود که پیامبر نیز همچون بعضی از فلاسفه نظام فکری جامعی را تدوین نموده است. اما نمونه‌هایی از آیات قرآن را می‌توان ملاحظه نمود که نشان می‌دهد که اساسا پیامبر هیچ‌گونه شناخت پیشینی نسبت به موضوع نداشته است. از جمله در داستان حضرت یوسف در قرآن، در ابتدای سوره می‌خوانیم: «نحن نقصّ علیک أحسن القصص بما أوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین.» که در این آیه اشاره می‌شود که پیامبر اساسا هیچ اطلاعی نسبت به ماهیت داستان یوسف نداشت. به علاوه توجه به ماهیت این آیه به خوبی نشان می‌دهد که این داستان از سوی گوینده‌ای القا شده است که پیشاپیش از ماهیت داستان با خبر است. آیه دیگری که بن‌نبی به آن استشهاد می‌کند، آیه اول سوره نور است که می‌فرماید: «سورة انزلناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیات بینات لعلّکم تذکّرون». در این آیه نیز اشاره می‌شود که آیات قرآن کریم «آیات بینات» و روشن و روشن‌کننده هستند که خود این مسأله نیز نشانه‌ای است بر آنکه آیات قرآن، پیش از آنکه به پیامبر برسند، نظامی مشخص و هویت معلوم داشتند. ولی با توجه به اطلاعات ما از پیامبر اکرم در دوره پیش از بعثت نمی‌توان به این باور رسید که ایشان به این درجه از آگاهی رسیده بودند که کتابی به این عظمت را طرح‌ریزی کنند.


2.       حروف مقطعه در ابتدای سوره‌ها: از موارد دیگری که بن‌نبی به عنوان دلیلی بر غیر بشری بودن قرآن بر آن دست می‌گذارد، حروف مقطعه است که در آغاز بیست و نه سوره از قرآن کریم آمده است. وی با نگاهی انتقادی به تأویلاتی که مفسران برای معنای این حروف ذکر کرده‌اند می‌گوید: «مسأله هر چه باشد، معنای مبهم این آیات آغازین سوره‌ها، همچون سدی محکم در مقابل عقول ما می‌ایستد.»[20] وی با ذکر حروف مقطعه و سوره‌های مربوط به آن، تأکید می‌کند که معتقد به تأویل در مورد معنای این حروف نیست، مگر اینکه بگوییم این حروف صرفا اشاراتی مورد توافق است یا رموزی سری برای موضوعی کاملا مشخص است که به صورت مخفیانه جان آگاه، آن را درک می‌کند.[21] وی تأکید می‌کند تلاش‌های بیشتر مفسران قرآن برای تفسیر این آیات، نتیجه جز زیاد کردن ابهام نداشته است و معتدل‌ترین و فهمیده‌ترین مفسّران کسانی هستند که در تفسیر این آیات با نهایت تواضع تصریح کنند که «الله اعلم».[22]


بن‌نبی سپس به نقد رویکردی برخی از مستشرقین می‌پردازد که معتقدند پیامبر در هنگام دریافت آیات مشتمل بر حروف مقطعه دچار نوعی اختلال روانی[23] می‌شد. بن‌نبی توضیح می‌دهد که اولا پیامبر در هیچ‌کدام از حالات اخلاقی، بدنی یا عقلی خود چنین اختلالاتی را در حالت عادی نداشته است و تاریخ چنین چیزی را برای ما ثبت نکرده است. حتی یک روایت نیز ثبت نشده است که پیامبر ارتباطات رودرروی خود را با حروف مقطعه آغاز کند (همچون اتفاقی که در مورد بعضی سوره‌های قرآن افتاده است). بن‌نبی می‌گوید: «اگر ما مسأله قرآن را از شبهاتی که در مورد پیامبر نسبت به آن وارد شده است خالی کنیم، و تنها با ارزش ذاتی خود قرآن به آن بنگریم،... خواهیم دید که قرآن در طول 13 قرن گذشته کامل‌ترین نمونه ادبی است که زبان توانسته است آن را کشف کند. پس در قرآن کوچک‌ترین اختلالی وجود ندارد. بلکه نوآوری در تمام اطراف قرآن قابل مشاهده است.»[24]


 


3.      تناقضات قرآنی: منظور بن‌نبی از تناقضات در قرآن با آنچه که معمولا در لسان معمول قرآن شناسان مطرح می‌شود متفاوت است.  در حقیقت وی این مسأله را که قرآن، هویتی بیرون از ذات پیامبر دارد، قبول می‌کند و در این بخش، به دنبال مؤیداتی می‌گردد که این مسأله را بیش از پیش روشن کند. یکی از این مسائل تناقض بین میل شخصی پیامبر و وحی الهی است. بن‌نبی در این باره به آیاتی از قرآن کریم استشهاد می‌کند. از جمله آیه 114 سوره طه که می‌فرماید: «و لاتعجل بالقرآن من قبل أن یقضی الیک وحیه». از نگاه بن‌نبی این آیه در تضاد با آنچه دلخواه پیامبر است نازل شده و این تضاد به دو شکل است: اول) پیامبر همچون هر انسان دیگر به دنبال تکرار وحی در ذهن خود بود تا مبادا آیات از ذهنش فراموش شود. در حالی که خداوند در این آیه به او وحی کرد که لازم نیست تا این اندازه به تکرار آیات مشغول باشی. دوم) پیامبر در 23 سال نبوت خود با فراز و نشیب‌های مختلف و گاه بحرانی روبه‌رو شد. در این مشکلات گاه از عمق جان بی‌قرار وحی الهی بود تا حکم و وظیفه خود را بداند. برای نمونه در داستان «افک» شاهدیم که پیامبر در دوراهی طلاق یا ادامه زندگی با یکی از همسرانش قرار گرفت، چرا که گروهی از منافقان به وی تهمت ناروا زده بودند. پیامبر در این میان از یک سو با تهمت‌های ناروا روبه‌رو بود و از سوی دیگر می‌دانست که هر آنچه که او با همسرش کند، قانون جامعه اسلامی خواهد شد. از همین رو پیامبر دستور داد که آن همسرش به خانه پدر باز گردد ولی او را طلاق نداد و منتظر وحی و دستور الهی شد و صبر کرد تا آیات سوم و چهارم سوره نور نازل شد. از دیدگاه بن‌نبی خود این دو گانگی، دلیل دیگری است که نشان می‌دهد آیات قرآن ساخته درون پیامبر نیست، بلکه از بیرون ذات نبوی به او رسیده است.


4.      حقایق علمی قرآنی: بن‌نبی حقایق علمی‌ را که در قرآن کریم مورد اشاره قرار گرفته است، یکی دیگر از شواهدی می‌داند که نشان می‌دهد قرآن ساخته جان پیامبر نیست. وی در ابتدای بحث خویش با رویکردی نقادانه به این نکته اشاره می‌کند که اگر بخواهیم بپذیریم قرآن نتیجه تجربیات پیامبر بوده است باید بپذیریم که افکار پیامبر همان افکار قرآن است.[25] افکاری که از فضای زندگی و دیده‌ها و شنیده‌های پیامبر نشأت گرفته است. اما اگر نشان دهیم باورهای قرآنی با یافته‌های علمی و فلسفی دوره پیامبر همخوانی ندارد، این معادله به هم می‌خورد. بن‌نبی با اشاره به فلسفه ارسطو به عنوان فلسفه‌ای شناخته شده در دوره پیامبر به این نکته می‌پردازد که جهان‌بینی قرآنی با آنچه ارسطو مدعی آن است تفاوت ماهوی دارد. برای نمونه بن‌نبی به خطابات قرآن به بشر اشاره می‌کند که انسان را «سکّان الارض»(ساکنان زمین) معرفی می‌کند و گویی از آسمان به زمین می‌نگرد. بنا به تصریح بن‌نبی، دقت در آیات قرآن کریم نشان می‌دهد که قرآن زمین را کروی شکل[26] معرفی می‌کند که در فضا حرکت دارد.[27] بر این اساس بن‌نبی به این نتیجه می‌رسد که باورهای علمی قرآنی با افکار افلاطونی قابل جمع نیست چون افلاطون زمین را مرکز هستی می‌دانست.[28]  بن‌نبی موارد دیگری را نیز از حقایق علمی قرآنی به این مجموعه اضافه می‌کند و در آخر این سؤال را مطرح می‌کند که افکار پیامبر امّی کجا و افکار قرآن کجا؟![29]


5.       مجازهای قرآنی: بن‌نبی با تحلیلی ادبی به این نکته اشاره می‌کند که برخی از مجازهایی که در قرآن استفاده شده است اساسا با فضا و جغرافیای عربستان همخوانی ندارد؛ فضاهایی همچون نهرهای روان، چشمه‌های جوشان، زمین‌های سرسبز، ابرهای پر از باران که زمین را زنده می‌کند و... .


6.       ارزش اجتماعی افکار قرآن: مالک بن‌نبی در این بخش به اهمیت افکار اجتماعی خاص قرآن می‌پردازد. از جمله وی به اهمیت تحریم شراب اشاره می‌کند؛ مشکلی که هنوز نیز گریبان‌گیر جامعه بشری است. وی با بررسی مراحل تدریجی تحریم شراب، به این نتیجه می‌رسد که قانون گذاری گام به گام برای این تحریم، امر اساسی در راه ثمربخش بودن آن شد.[30] در حالی که بسیاری از قوانین بشری به خاطر عدم توجه به همین مسأله بی‌نتیجه ماند.


 


آیت‌الله العظمی جوادی آملی و پدیده قرآنی:

در مقایسه ابتدایی زاویه نگاه آیت‌الله العظمی جوادی آملی با سمت و سوی نگاه بن‌نبی باید گفت که اگر بن‌نبی نگاهی تاریخی با صبغه تحلیل زبانی به قرآن دارد و سعی می‌کند تحلیلی متناسب با فهم دین از زاویه بیرون دین ارائه دهد، اما در مقابل نگاه آیت‌الله جوادی آملی بیشتر صبغه فلسفی و مستند به آیات قرآن کریم دارد و در چارچوب عالم دین سخن می‌گوید.


یقین پیامبر به وحی:

آیت‌الله جوادی آملی بر خلاف مالک بن‌نبی با صبغه‌ای فلسفی، در این بحث پیش از همه به این مسأله می‌پردازد که پیامبری منصبی است که تنها از ناحیه خداوند به بعضی از برگزیدگان خاص الهی  اعطا می‌گردد که هیچ گونه ظلمی را مرتکب نشده باشند. به علاوه حقیقت نبوت عبارت از «تلقی و پذیرش وحی است و در بر دارنده حقایق هستی و اخبار غیبی.»[31] در این نگاه، پیامبری امری است حتمی؛ و «معنای حتمی بودن نبوّت این است که وجود پیامبر از سوی حق تعالی واجب و لازم است و به یقین سفیر الهی بر این امر، از سوی او برانگیخته می‌شود و از نظر عقل، محال است که خداوند پیامبر نفرستد.»[32] چرا که مقام ربوبیت و تدبیر امور تمام دنیا و از جمله تربیت انسان، این مسأله را بر خداوند لازم می‌کند که منتخبی از بندگان خاص خودش را به عنوان نماینده در روی زمین برگزیند تا پیام او را به مردم برسانند. این سخن همان نکته‌‌ای است که حضرت موسی به فرعون تذکر داد: «ربّنا الذی أعطی کلّ شیءٍ خلقه ثمّ هدی»[33]. در این چارچوب فکری مقصد اصلی پیامبران الهی، نورانی کردن دل‌های مردم و مؤمنان است؛[34] و در حقیقت این انسان‌ها هستند که نیازمند هدایت پیامبران الهی هستند و خداوند نیز این کار را برای بندگانش انجام می‌دهد. در حقیقت باور به وحی در چارچوب فکری آیت‌الله جوادی آملی بر مقدماتی عقلی استوار است و ایشان پیامبری را امری حتمی می‌‌داند که وجودش از سوی خداوند واجب و لازم است و عقلا محال است که خداوند پیامبری را برای مردم نفرستد.


از نگاه آیت‌الله جوادی آملی یقین پیامبر به وحی الهی فنای او در ذات الهی است. چرا که « موجود فانی، به همه کمال‌های مفنی و فنا کننده در حدّ امکان می‌رسد... . انسان فانی هرگز چیزی را تولید و ایجاد نمی‌کند؛ همان‌گونه که چیزی را هم وضع نمی‌کند؛ زیرا اقتضای پیامبری که فانی در اسمای الهی است همان پیام آوری است، نه ایجاد و ایحای امری و نه موضوعیّت چیزی.»[35]


به علاوه این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که باور به معجزه بودن قرآن در خود قرآن نیز نمود یافته است. « خود قرآن در چند مرحله تحدّی کرده و رقیب و مبارز طلبید تا مانند این کتاب یا ده سوره مثل آن یا سوره‌ای نظیر قرآن، یعنی تنها یک سوره مانند آن بیاورند و این تحدّی، خود برهان قاطع و حجّت تامه برای کسی که اهل ایمان است، می‌باشد.»[36]


 

نقد نگاه مستشرقین:

همانطور که اشاره شد برخی از مستشرقان اعتقادی به وحی بودن و آسمانی قرآن ندارند و به دنبال توجیه‌های مادی برای وحی بوده‌اند. البته این باور از سوی مسلمانان مورد نقد قرار گرفته است. مالک بن‌نبی با استناد به داده‌های تاریخی و تحلیل روحیه و شخصیت پیامبر بر این مسأله خط بطلان می‌کشد. اما در چارچوب فکری آیت‌الله جوادی آملی پیامبر به درجه‌ عصمت رسیده است. عصمت از یک سو پیامبر را از خطا، اشتباه و نسیان پاک می‌کند و از سوی دیگر باعث باور بیشتر دیگران به وحی الهی می‌گردد. آیت‌الله جوادی در این باره می‌گوید:


« انسان کامل معصوم که متّصف به صفت نبوّت و به نشانه رسالت شناخته شده، کسی است که سخن او، کار او و تأیید و تقریر او که سکوت نشانه رضایت‌مندی حضرتش می‌باشد، حجّت دینی و ملاک شریعت برای امّت اسلامی است و این شأن پیامبر از هر نوع نادانی علمی و خطای عملی و از هر لغزش و اشتباهی در هر موردی که به دین بازگردد و موجب سلب اعتماد جامعه اسلامی و رفع آرامش و قرار ایمانی آنها نسبت به آنچه می‌شنوند و یا از آن متأثر می‌شوند باشد، منزّه و معصوم است.»[37]


به علاوه در چارچوب فکری آیت‌الله جوادی، پیامبر «مصداق کامل و نمونه بارز صاحب عقل قدسی است که سیطره و چیرگی بر تمام نیروهای دانشی و همه توان‌های عملی خویش داشته، بر آن‌ها حاکم و سایه افکن است. و قوا نیز کاملا پیرو و مجری فرمان عقل قدسی اویند، خواه در خواب باشد یا در بیداری و یا به صورت منامیه»[38] در این چارچوب فکری، عقل پیامبر حتی در حالت خواب نیز از فعالیت باز نمی‌‌ماند و از همین رو هیچ تصرّفی در قرآن نمی‌کند.[39] بنابراین آنچه پیامبر برای مردم می‌خواند دقیقا همان چیزی است که از جانب خداوند به او رسیده است.



قرآن و کتب آسمانی دیگر:

آیت‌الله جوادی نیز همچون بن‌نبی بحث تأثیر پذیری قرآن را از کتب آسمانی پیشین منتفی می‌داند. البته تفاوت عمده‌ای که در این میان مشاهده می‌شود آن است که مالک بحث تأثیر و تأثّر پیامبر از ادیان دیگر را به عنوان چند دین مستقل پی می‌گیرد. اما از نگاه آیت‌الله جوادی اساس دین‌های توحیدی، همان «اسلام» است که از جانب خداوند نازل شده است. به گفته ایشان «قافله انسانیت جزئی جدا بافته از تافته‌های اجزای جهان نیست، بلکه جزئی از اجزای منسجم جهان است که به اندازه خود در آن اثر می‌گذارد و از آن اثر می‌پذیرد. از این رو کسی می‌تواند انسان را راهبری کند که او را به خوبی بشناسد و از رابطه او با جهان آفرینش با خبر باشد.»[40]


دریافت آیت‌الله از مفاد آیات قرآن کریم نیز همین مسأله است. آیاتی همچون آیه 19 سوره آل عمران که می‌‎فرماید: «انّ الدین عند الله الاسلام» که صراحتا بر این مطلب دلالت دارد و یا آیه 30 سوره روم که می‌فرماید: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق الله» «یعنی چهره خویش را بر آیین و دین راست استوار دار، این فطرت الهی است که آدمیان بر آن آفریده شده‌اند و در خلقت خداوند تبدیل و دگرگونی نیست.»[41]


آیت‌الله جوادی آملی همچنین می‌پذیرد که ممکن است برخی از فروعات احکام در ادیان پیشین بوده و در اسلام نیز تکرار شده باشد؛ که مواردی همچون نماز، زکات و روزه از این دست احکام هستند. اما به عقیده ایشان باید توجه داشت که تکرار اصول احکام شرایع پیشین در اسلام نه به دلیل تأثیر پذیری پیامبر از شرایع سابق، بلکه از آن رو است که ریشه این فروع در تمام شرایع و مذاهب ثابت است و به گفته آیت‌الله جوادی آملی «خطوط کلی فروع دین نیز در میان شرایع ثابت است و تنها برخی از جزییات است که تا هنگام ظهور دین خاتم در معرض نسخ و تبدیل قرار می‌گیرد.»[42]


در عین حال نباید از این حقیقت گذشت که برخی از خطوط قرآن و اسلام همچون علم‌گرایی قابل جمع با ادیان پیشین نیست. آیت‌الله جوادی در این رابطه می‌گوید:


«متکلمان یهودی و مسیحی با نفی بار علمی گزاره‌های طبیعی و تاریخی و حتی عقلی متون مذهبی، ارزش دینی آنها رد، ظهور و اظهار تجربیّات و ادراکات دینی انبیا و اولیا در ظرف آگاهی‌های نسبی و عصری زمان‌شان دانستند... این در حالی است که اگر عصمت و چهره الهی وحی، نه تنها در اخذ و دریافت از خداوند بلکه در حفظ و اظهار آن، حتی تا آنگاه که به گوش مستمعان می‌رسد، آن‌گونه که در جای جای قرآن مورد تأکید بوده... مورد قبول واقع شود، از پیام علمی گزاره‌های علمی متون دینی و از نقشی که این گزاره‌ها در کشف از واقع دارند و در نتیجه از قضایای دینی‌ای که درباره مسائل طبیعی و تاریخ اظهار شده‌اند، نمی‌توان بی‌توجه گذشت.»[43]


از این نگاه اساسا راهی که پیامبر از سوی خداوند آورده است، نه تنها تکمیل کننده راه پیامبران پیشین است بلکه اساس ادیان پیشین نیز به حیات اسلام زنده شده‌ است و این قرآن است که حقیقت واقعی آن ادیان را نشان می‌دهد. این قرآن است که بر پاکی و عصمت حضرت مریم(س) تأکید دارد[44] و قرآن است که حساب تحریف‌های احبار و رهبان یهودی را از حقیقت تورات جدا می‌کند.[45]


 


قرآن و اخبار علمی از آسمان:

اگر مالک بن‌نبی درباره اعجاز علمی قرآن سخن می‌گوید، آیت‌الله جوادی آملی نیز با شمّه‌ای از روح تاریخی این مسأله را درباره ماهیت قرآن مطرح می‌کند. آیت‌الله بر اخباری دست می‌گذارد که قرآن کریم درباره آسمان ذکر کرده است. آیت‌الله جوادی می‌گوید:


«بی‌تردید قرآن حکیم اخباری را درباره آسمان گزارش کرد که تا آن روزگار-به ویژه در حجاز- نه مورد گفت‌وگو بوده و نه آگاهی و کشفی در گذشته زمان درباره آن وجود داشت.»[46]


 ایشان با اشاره به آیه 30 سوره انبیا که به گذشته آسمان‌ها و زمین اشاره دارد می‌گوید:


«گرچه ممکن است علم، برخی از اسرار و رموز آسمان و زمین را هویدا ساخته یا بسازد، اما هرگز نمی‌تواند به حالت گذشته آن دو یقین و قطع بیابد به اینکه مثلا آن دو در زمان دور یکی بودند(واحد) یا متّحد و یا به هم چسبیده بودند، سپس از یکدیگر جدا و باز شدند.»[47]


آیت‌الله این پرسش را مطرح می‌کند که «آیا اساسا نسبت به این امر مهم در زمان جاهلیت حرف و خبری وجود داشت؟ آیا در روزگار و در نزد مردم آن زمانه اثری یا نامی از دانشمندان دانش هیأت و نجوم مانند بطلمیوس و غیر او وجود داشت؟»[48] این در حالی است که اخبار غیبی بسیاری درباره شکل آسمان‌ها در قرآن ذکر شده است که ایشان به بعضی از این آیات اشاره می‌‎کند.


 


نتیجه گیری:

آیت‌الله العظمی جوادی آملی و مالک بن‌نبی هر دو از مؤمنان به قرآن کریم هستند اما در آثار قلمی هر کدام از این دو متفکر جهان اسلام می‌توان دو رویکرد متفاوت را نسبت به قرآن کریم مشاهده نمود. آیت‌الله جوادی آملی در مقام عالمی دینی و استاد حوزه علمیه در قم به دنبال تفسیری فلسفی از  وحی و قرآن است و به همین مناسبت قرآن را از ابتدا در جایگاهی والا می‌بیند. در ساختار ذهنی آیت‌الله خداوندی هست که پیامبرش را مبعوث کرده است و به او سخن خود را رسانیده تا مردم را هدایت کند و از ظلمت به نور برساند.


در مقابل مالک بن‌نبی سعی می‌کند قرآن را به عنوان یک پدیده بررسی نماید. توجه به عنوان «پدیده قرآنی» نیز بازگوکننده همین مسأله است. مالک به دنبال بازگرداندن باور نسلی است که دچار شبهات فراوان دنیای مدرن شده‌اند و دیگر باور نسل‌های پیشین را به قرآن ندارند. او چاره‌ای جز نگاه ناقدانه به روش پیشینیان خود نمی‌بیند. از همین رو وی بر اصول و مباحثی تأکید می‌کند که قابل فهم برای ذهنی باشد که باوری جز باورهای عرفی و تاریخی مدرن ندارد.


پی نوشت:

[1] . Le phénomène coranique (The Quranic Phenomenon)

[2] . شایان ذکر است که این کتاب توسط علی حجتی کرمانی به فارسی برگردان شده و متن فارسی کتاب در اینجا قابل دسترسی است.

[3] . الظاهرة القرآنیة؛ دار الفکر؛ سال چاپ 2000، ص 57

[4] . همان، ص 54

[5] . همان، ص 55

[6] . همان، ص 58

[7] . همان، ص 59

[8] . همان، ص 68

[9] . همان، ص 87

[10] . همان، ص 122

[11] . همان، ص 117

[12] . همان، ص 147

[13] . همان، ص 109

[14] . همان، ص 149

[15]. همان، ص 154

[16] . برای نمونه در آیات 49 سوره هود و آیات 3 و 101 نیز بر این نکته تأکید می‌شود.

[17] . منبع پیشین، ص 257

[18] . همان، ص 262

[19] . همان، ص 269

[20] . همان، ص 273

[21] . همان، ص 274

[22] . همان، ص 276

[23] .  La Glossolalie

[24] . همان، ص 275

[25] . همان، ص 283

[26] . قرآن کریم، سوره انبیا، آیه 44

[27] . قرآن کریم، سوره نمل، آیه 88

[28] . منبع پیشین، ص 285

[29] . همان، ص 293

[30] . همان، ص 299

[31][31] . وحی و نبوت، آیت الله جوادی آملی، ص 21

[32] . همان، ص 26

[33] . سوره طه، آیه 50

[34] . همان، ص 56

[35] . وحی و نبوّت، ص 186

[36] . همان، ص 273

[37] . همان، ص 190

[38] .  وحی و نبوت، ص 194

[39] . همان، ص 196

[40] . شریعت در آینه معرفت، ص 112

[41] . همان، ص 116

[42] . همان، ص 122

[43] . همان، ص 174

[44] . آل عمران، آیه 42

[45] . آل عمران، آیه 93

[46] . وحی و نبوت، ص 225

[47] . همان

[48] . همان، ص 227

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی